عوامل غیبت حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه
)در ابتدا باید توضیح دهم که ریشه عوامل غیبت را باید در شیطان جستجو نمود زیرا در همان آغاز درگیرى بین خداوند و شیطان طبق آیات شریفه سوره حجر که خداوند متعال به شیطان مى فرماید چرا سجده نکردى او جواب داد که براى این که
بشر را از گل و لاى خلق کرده اى و بالاخره از خداى تعالى مهلت خواست که خداوند متعال فرمود تا روز وقت معلوم مهلت داده شدى. که با توجه به روایات خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) در ذیل این آیات معلوم مى شود که خداى تعالى تا روز ظهور امام عصر (ارواحنا فداه) به شیطان مهلت داده است. (1) از این رو چون مهلت فعالیت وپایان زندگى شیطان تا روز قیام حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه) تعیین شده آن لعین محور حملات و فعالیتهاى خود را با امام زمان (ارواحنا فداه) و حضور در بین مردم که تمام بشریّت بتواند از ایشان بهره مند شود قرار داده است. که فعالیّت وى در دو جنبه زیر علت اساسى و شاید بتوان گفت غیبت را به دنبال داشته است:
بخش اول : ظلم ظالمین
در مثالى که در ابتداى کلام زدیم حالا بررسى نماییم که ظالمینى که بر شهر مسلط شده اند و از فرمانده کل یعنى شیطان دستور مى گیرند براى از بین بردن اساس انسانیّت چه کارهایى انجام داده اند:
الف ـ بستن درب خانه علم و حکمت
اساسى ترین کارى که افراد ظالم مسلّط بر شهر مى توانند انجام دهند اینست که کارى نمایند که رهبر دلسوزى که در شهر وجود دارد فلج شود و از فعالیتهاى خیرخواهانه اى که داشته به طور کلى منع شود که در این صورت بدیهى است که چه وضعى پیش خواهد آمد. آرى وقتى که ظالمینى که در صدر اسلام بودند و درب خانه على (علیه السلام) که طبق فرمایش حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) در دعاى ندبه که مربوط به عشاق ولى عصر (ارواحنا فداه) مى باشد حضرت على (علیه السلام) درب
1 .
بحار الانوار، ج 52 ، ص 376 و ج 11، ص 151، ح 26 و برهان، ج 2، ص 343 .شهر علم پیغمبر (صلى الله علیه وآله) مى باشند و هر کس بخواهد وارد این شهر شود باید از درب آن وارد شود آتش زده شد و بسته گردید و حضرتش خانه نشین شد دیگر راهى از نظر ظاهر براى ورود به شهر و استفاده از علم و حکمت آن باقى نمى ماند یعنى با این کار رابطه مردم با روح رسول الله که دستورات هدایت کننده طبق آیه قرآن و تفسیر اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) حضرت على (علیه السلام) بود قطع شد خوب چنین مردمى وضعیتشان معلوم است که در چه جهلى فرو رفتند و چون این بسته بودن تا زمان حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) ادامه یافت آن حضرت براى این که شرایط باز شدن این درب علم و حکمت فراهم شود و این بسته بودن ابدى نشود غیبت را اختیار نمودند.
ب ـ از بین بردن معادن خیر و خوبى
ظالمینى که بر شهر مسلط شده اند از ترس این که شرایط انجام فعالیتهاى آن فرد و رهبر دلسوز فراهم نشود و در یک فرصت مناسب اساس ظلم آنها را بر نیندازد تنها به از بین بردن زمینه فعالیتهاى او اکتفا نمى کنند بلکه با از بین بردن آن شخص خیال خود را راحت مى نمایند. ائمه (علیهم السلام) طبق زیارت جامعه کبیره معدن هر خیر و خوبى مى باشند یعنى آنچه از خوبى تصور شود منشاء و معدن آن ائمه اطهار (علیهم السلام) مى باشند. وقتى که منشاء تمام خوبیهایى که به انسان مى خواهد برسد در وجود ائمه اطهار (علیهم السلام) بود و ظالمینى که در آن زمان مسلط شده بودند این معادن را یکى پس از دیگرى نابود کردند (البته از نظر زندگى دنیایى) باعث مى شود که مردم به دوران جاهلیّت برگردند و براى این که بشر به طور کلى از این معدن خیر محروم نشود و به هلاکت ابدى نرسد حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) وارد به غیبت شدند.
ج ـ عود مردم به دوران جاهلیت
در مثال ما ظالمینى که اداره امور شهر را بزور عهده دار شده اند با این اعمالى که در بالا ذکر شد مردم را به قبل از زمانى که این رهبر دلسوز وارد شهر شده باشد مى کشانند.
با توجه به فرمایش حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) که فرمودند: « مَنْ ماتَ و لم یعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیّة ; هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است (مردن در کفر و نفاق و گمراهى ) .» (1) مشخص مى شود که، وقتى مردم را از معدن علم و حکمت دور کردند و نگذاشتند بفهمند که معدن حق (2) و معدن خیر (3) چه کسى است و چه شخصى است که تمام سعادت دنیا و آخرتشان را تأمین مىکند در واقع مردم را به دورانى انتقال داده اند که امامى در بین آنها نیامده و نبوده است. چون در دوران جاهلیت علت آن همه وحشیگرى ها این بوده است که مردم به طور کلى از حقایق دور بوده اند و با توجه به اینکه ثابت شد معدن حق و حقیقت امام (علیه الصلاة والسلام) است حال فرقى نمىکند ایشان کلا دربین مردم نباشد یا در ین مردم باشند و مردم به ایشان کارى نداشته باشند.که این عمل ظالمین علت دیگرى براى غیبت دردناک حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) مىباشد.
د ـ سرگردان نمودن مردم
ظالمینى که در شهر حکمفرمائى مى نمایند براى این که اگر زمانى شد که شرایط فراهم شد و یکى از این رهبران دلسوز توانست بعضى از مردم را نجات دهد از این هدایت و نجات جلوگیرى کنند باید یک کار دیگر بکنند و آن اینست که مردم را
1 .
کتاب احقاق الحق و کتاب راه رهایى از مرگ جاهلى مدارک مفصل این حدیث را ذکر نموده اند.2 .
زیات جامعه کبیره (مفاتیح الجنان).3 .
زیات جامعه کبیره (مفاتیح الجنان).طورى تربیت نمایندوبه آنها چیزهایى ببخشندکه خود را از آن رهبردلسوز بىنیاز ببینند. آرى این کار را با ائمه (علیهم السلام) نمودند در زمان خلافت بنى عباس مثلامأمون باواردکردن فلسفه یونان وقراردادن آندربرابرعلم ائمه (علیهم السلام) (1) باعث فساددراعتقادات مردم شد و بالاخره عباسیان درزمینه احکام واخلاق نیز فعالیتهاى چشمگیرى انجام دادند به طورىکه ازاین طریق دکانىدربرابرمکتب علمىاهل بیت پیامبر (صلى الله علیه وآله) که در میدان علم و دانش در اوج شهرت بودند باز کردند تا بدین وسیله مشتریان آن مکتب را کم و از فروغ آن بکاهند (2) .
در توضیح این مطلب باید عرض کنم که چون ما مدعى هستیم که دین اسلام، دین کاملى است و هیچ نقصى و هیچ نیازى در آن راه ندارد و در قرآن همه چیز بیان شده طبق آیه شریفه «ولا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین» و ائمه (علیهم السلام) که مترجمان و حاملان حقیقت قرآن (3) هستند تمام حقایق مادى و معنوى مورد لزوم بشر را مى دانند. پس یک شیعه واقعى اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در هیچ زمینه اى احتیاج به غیر ائمه (علیهم السلام) پیدا نمى کند.
این کارى که عباسیان نمودند اساس اسلام را با خطر جدّى مواجه نمودند که دانشمندان خارجى مى توانند ادعا کنند که اگر اسلام دین کاملى بود چه نیازى به فلسفه یونان داشت. مثل این که حاکم و مردم یک شهر این ادعا را بنمایند که در این شهر همه احتیاجات ما موجود است و ما به هیچ وجه به دیگران احتیاج نداریم و حتى اگر آنها هم احتیاج دارند ما قادر به جوابگویى همه هستیم. حال اگر جمعى از مردم این شهر دست نیاز به سوى دیگران دراز کنند و از اجناس آنها استفاده کنند و حتى به اجناس آنها توجه بیشترى از اجناس خودشان بنمایند دو قضاوت را
1 .
سیره پیشوایان، ص 499 ـ 5002 .
سیره پیشوایان، ص 500.3 .
زیارت جامعه کبیره (مفاتیح الجنان).مى توان در اینجا نمود: یکى این که هم حاکم و هم مردم این شهر افراد دروغگو و حقه بازى هستند.
دیگر این که جمعى از مردم این شهر خودشان را از زیر لواى حاکم خارج نموده اند و بى توجه به مردم و موجودى خودشان چشمشان را دارایى دیگران گرفته است.
حال وقتى که اسلام ادعا مى کند که دین کاملى است و تمام احتیاجات بشر را تا روز قیامت دربردارد اگر عده اى آمدند با این که در ظاهر مسلمان هستند به دین ها و مکاتب و علوم بیگانگان روى آورند عملا آن که اسلام در وجود اوست یعنى امام (علیه الصلاة والسلام) را کنار گذاشته اند و این گونه ظلم ظالمین که بسیار هم از این جهت موفق بوده اند باعث سرگردانى مردم و انزواى ائمه (علیهم السلام) شد. و از آنجا که اگر این وضع ادامه یابد با توجه به این که گفته شد یک قسمت از ظلم ظالمین از بین بردن امام معصوم (علیه الصلاة و السلام) است پس وقتى که علوم اهل بیت (علیهم السلام) این چنین کنار گذاشته شد خود ائمه (علیهم السلام) هم که از بین رفتند یعنى همه خوبیها از بین رفته است و از طرف دیگر همان طور که در ذیل بحث مى شود مردم هم زمینه ندارند پس باید امام (علیه الصلاة و السلام) غایب شود تا دین خدا محفوظ بماند.
بخش دوم : ضعف و سستى مردم
در این بخش بررسى مىکنیم که چگونه شیطان به وسیله ظالمین حاکم بر شهر از ضعف و سستى مردم آن استفاده کرد و باعث غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) گردید:
در این بخش داد سخن بسیار است چون این مسأله بود که باعث تقویت قسمت اول یعنى ظلم ظالمین شد. ظالمینى که بعد از رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) جرأت پیدا نمودند مردم را به ذلت بکشانند در اثر ضعف مردم بودند حال نگاهى اجمالى داشته باشیم به میزان این ضعف تا این که متوجه شویم چگونه روایت «ارتد الناس بعد النبى الّا ثلاث» و در بعضى روایت الاّ سبعة در مورد این مردم صدق مى کند.
الف ـ نادیده گرفتن تأکید دو دهه پیغمبر(صلى الله علیه و آله) در مورد امامت
درابتدا نگاه وبررسى اجمالى به چگونگى این تأکید پیامبر (صلى الله علیه وآله) درمورد ولایت وامام معصوم بعد از خودشان مىنماییم و در نهایت نتیجه مىگیریم که بى توجهى و ضعف مردم به این تأکیدات و زحمات پیامبرى جز غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) نخواهد داشت:
1ـ در ابتداى بعثت
پیامبر (صلى الله علیه وآله) از همان سالهاى اول بعثت شریفشان بموازات تبلیغ از رسالت خودشان مسأله امامت را نیز بیان فرمودند به طورى که اگر انسان کمى دقت نماید و انصاف به خرج بدهد این طور متوجه مى شود که رسالت حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) وامامت ائمه هدى (علیهم الصلاة و السلام) دو چیز لازم و ملزوم یکدیگر بوده اند.
وقتى که پس از سه سال از مبعث، خداى تعالى به حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) آیه «وانذر عشیرتک الاقربین» (1) یعنى اى پیامبر خویشاوندان نزدیک خود را از عذاب الهى بترسان را وحى نمود، پیامبر (صلى الله علیه وآله) پس از دو بار که تعدادى از اقوام خود را به وسیله حضرت على بن ابیطالب (علیه السلام) دعوت نمودند. فرمودند: اى فرزندان عبدالمطلب گمان نمى کنم کسى براى اقوام خود بهتر از آنچه من براى شما آورده ام آورده باشد. و مى دانید من هیچ گاه دروغ نگفته و نمى گویم من براى شما سعادت دنیا و آخرت را آورده ام یعنى خداى تعالى مرا به عنوان پیامبر براى تمام مردم دنیا مبعوث کرده و به من امر فرموده که در مرحله اول اقوام و خویشاوندان خود را راهنمایى کنم وشما
1 .
شعراء ، 214.که معجزه مرا در برکت یافتن این غذا دیدید و از آن غذا خوردید مانند بنى اسرائیل که آنها مائده آسمانى را خوردند و ایمان نیاوردند خداى تعالى به عذاب سختى او را مبتلا خواهد فرمود و این را هم بدانید که خداى تعالى براى هر پیامبرى از اقوام و نزدیکانش وصى و وارثى قرار داده چنان که هارون را براى حضرت موسى قرار داد. و هر کس زودتر و بهتر به من ایمان بیاورد برادر من و خلیفه من خواهد بود. حالا از میان شما چه کسى زودتر این کار را مى کند؟ «على بن ابیطالب» (علیه السلام) از جا برخاست و گفت: من با شما بیعت مى کنم. پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) دوباره و سه باره مطالب خود را تکرار کرد کسى جز «على» (علیه السلام) جواب آن حضرت را نداد حضرت «رسول اکرم» (صلى الله علیه وآله) ،«على بن ابیطالب» (علیه السلام) را جلو خواست و با او بیعت کرد و به او فرمود: تو برادر و خلیفه و وارث و وصّى منى.
عکس العمل آنها این بودکه رو به ابوطالب کردند وخندیدند و گفتند: پس از این تو باید فرمانبردار پسر خودت باشى و او را مسخره مىکردند.
خلاصه اینکه حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) تا پایان عمرشریفشان آن قدرمسأله امام بعد ازخودشان را چه لساناً وچه عملا بیان فرمودندکه منابع مختلف شیعه وسنّى به وضوح این مطلب را نشان مىدهند.که ازباب نمونه قضیه اى که از اواخر عمر شریفشان اتفاق افتاد را بیان مىنماییم.
2ـ قضیه غدیر خم و نصب خلافت
پیغبر اکرم (صلى الله علیه و آله) اعمال حجش را که تمام کرد و قصد رفتن به مدینه را فرمود حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السلام) و سایر مسلمانان در خدمتش بودند. وقتى به «غدیر خم» رسیدند «رسول اکرم» (صلى الله علیه وآله) در آنجا به امر پروردگار متوقف شدند مسلمانان نیز به تبعیت از آن حضرت در آنجا ماندند. و علّت توقفشان این
بودکه خداى تعالى به«پیغمبر اکرم» (صلى الله علیه وآله) امرکرده بودکه«على بن ابیطالب» (علیه السلام) به عنوان جانشین خودبراى مردم معرفى کند.
و با این کلام پروردگار متعال جدّى بودن این پیام را تأکید کرد که: «یا ایُّها الرّسولُ بَلَّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْک مِنْ رَبَّکَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بلَّغْتَ رِسالَتَه واللّه یَعْصِمُکَ مِنَ النّاس اِنّ اللّه لا یَهدى الْقَوُمَ الکافرینَ» (1) یعنى اگر این کار را نکنى رسالتى را که از جانب خدا داشته اى ابلاغ نکرده اى و خدا تو را از شرّ مردم نگه مى داد.
بالاخره پیامبر (صلى الله علیه وآله) در طى خطبه اى که ایراد فرمودند این آیه را قرائت نمودند: «انّما و لیُّکُمُ اللّهُ و رسولُهُ والّذین امنوا الذینَ یقیمون الصلوة و یُوْتونَ الزّکوة و هُمْ راکعون» (2) .
سپس حضرت فرمودند: اى مردم بزودى من براى همیشه از بین شما مى روم و دعوت حق را لبّیک مى گویم ولى در میان شما چیزى را که اگر متمسّک به آن باشید هرگز گمراه نمى شوید مى گذارم یکى کتاب خداست و دیگرى عترتم که اهل بیت من مى باشند و این دو از هم جدا نمى شوند تا در کنار حوض کوثر بر من برگردند.
اى اجتماع مردم مسلمان «على بن ابیطالب» (علیه السلام) را بر دیگران برترى دهید زیرا او بعد از من از همه مردم از مرد و زن با فضیلت تر است. به وسیله ما خداى تعالى به مردم روزى مى دهد از رحمت خدا دور است و مورد غضب پروردگار است کسى که این سخن مرا رد کند و با سخن من موافقت نداشته باشد همه بدانید که جبرئیل مرا از جانب پروردگار به این مطلب خبر داد و گفت: کسى که على (علیه السلام) را دشمن بدارد و او را از روى محبّت پیروى نکند بر او لعنت خدا و غضب خدا خواهد بود. و کوشش کنید و بپرهیزید از این که با «على بن ابیطالب» (علیه السلام) مخالفت نمائید و بعد از آن که مسلمان شده اید وقدمتان در راه
1 .
مائده ، 67.2 .
مائده ، 55.اسلام استوار گردیده است لغزش پیدا کنید خدا دانا است به آنچه عمل مى کند.
خلاصه اینکه مردم درطى سه روز زن ومردآمدند و به حضرت«على بن ابیطالب» (علیه السلام) تهنیت وتبریک گفتند وبا آن حضرت بیعت نمودند.
حدیث غدیرخم طولانى است و در آن حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) حتى در مورد حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) هم فرمایشاتى داشته اند ولى به خاطر طولانى شدن کلام از آن خوددارىمىکنم وفقط یک جریان از حادثه غدیرخم که نشان دهنده ضعف زیاد مردم مىباشد چون با این که عذاب دشمنى با «على بن ابیطالب» (علیه السلام) را با چشم خود دیدند باز مى بینم که پس از رسول الله (صلى الله علیه وآله) با حضرتش چگونه رفتار نمودند.
«حارث بن نعمان فهرى» بر شتر خود سوار بود (در همان روز غدیر خم) ولى به خاطر دشمنى که با «على بن ابیطالب» (علیه السلام) داشت به نزد «پیغمبر اکرم» (صلى الله علیه وآله) رفت و با کمال بى ادبى و دعوا گفت: ما را گفتى کلمه شهادتین بگوئید، گفتیم، پنج بار نماز بخوانیم، خواندیم، زکات بدهیم و روزه و حج و جهاد بکنیم، کردیم، چرا دیگر پسر عمّت را براى خلافت معرّفى کردى و به سرپرستى مسلمین گماشتى و مى گویى بعد از من او را اطاعت کنید آیا این گفتار را از خودت مى گویى یا از جانب خدا گفته اى؟
«پیغمبر اکرم» (صلى الله علیه وآله) با کمال تواضع و فروتنى فرمودند: به خدائى که جز او خدائى نیست آنچه در حق «على» (علیه السلام) گفتم به امر خدا بود. «حارث» رویش را برگرداند و گفت: خداوند اگر آنچه محمد (صلى الله علیه وآله) در حق على (علیه السلام) مى گوید راست است بر سر من از آسمان سنگى بیندازد یا مرا به عذاب دردناک گرفتار کند. هنوز این سخن در زبانش بود که سنگى از آسمان بر سرش افتاد و مانند اصحاب فیل کشته شد و خداوند این آیات را نازل فرمود: «سئل سائل بعذاب واقع للکافرینَ لَیْسَ لَهُ من دافعٌ» (1) .
با توجه به مبحث بعدى مشخص مى شود که ضعف و سستى مردم چگونه تأکیدات و زحمات 23 ساله پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) را به مقدار زیادى هدر داد و چگونه این ضعف حقایقى را که از روز، روشن تر بود پوشاند و روزگار را مانند شب ظلمانى تاریک نمود. که این پوشاندن حقایق زمینه را براى غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) فراهم نمود.
ب ـ بى توجهى بیش از 200 ساله به سفینه نجات
ما معتقدیم که تمام ائمه (علیهم السلام) و امام زمان (ارواحنا فداه) سفینه نجات انسان به ساحل سعادت مى باشند. و براى این که مقدارى از اهمیّت سفینه نجات مشخص شود این موضوع را با کشتى حضرت نوح (على نبینا و آله و علیه السلام) مقایسه مى نماییم:
مى دانیم که حضرت نوح پس از آن که تبلیغش را انجام داد و جز افراد بسیار کمى به او گرویدند و بقیه به صریح آیه شریفه قرآن تبلیغ حضرت نوح جز این که بر کفر و عداوتشان مى افزود (2) اثر دیگرى نداشت که خداوند متعال دستور ساختن کشتى را به حضرت نوح داد و بالاخره موقع موعود که فرا رسید خداوند به حضرت نوح دستور داد که با پیروانش سوار کشتى شوند در آنجا حضرت نوح مى خواست فرزندش را نجات دهد که فرزندش جواب داد من به کوههاى بلند پناهنده مى شوم و اینگونه از غرق شدن نجات پیدا مى کنم که سرانجام هم هلاک شد و از بین همه تنها کسانى که سوار کشتى بودند نجات پیدا کردند. بنابراین در طول تاریخ ائمه اطهار (علیهم السلام) که نگاه مى کنیم از بین آن همه مسلمان تنها تعداد معدودى واقعاً به ساحل نجات
1 .
معراج ، 1 و 2.2 .
نوح ، 6.رسیده اند و بقیه در دریاى پر تلاطم دنیا غرق شده اند چون اکثراً به طور حقیقى سوار این کشتى نجات نشده اند و در دریاى دنیا خواسته اند به بوته هاى روى آب که مادیات دنیا باشدویا اگر کوهىکه درنظر آنها آسیب ناپذیر بوده مثل افراد قدرتمند ظالم متوسل و پناهنده شوند.
براى این که ضعف و سستى مردم در توجه به سفینه نجات خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) که از علل بسیار مهم غیبت حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) مى باشد مشخص شود چند نمونه بسیار مختصر را ذکر مى نمایم:
1 ـ رفتار با امیرالمؤمنین (علیه الصلاة و السلام)
با آن تأکیدى که در قبل متذکر شدیم که پیامبر (صلى الله علیه وآله) نسبت به على بن ابیطالب (صلوات الله علیه) نمودند و در واقع نتیجه زحمات طاقت فرساى پیامبر (صلى الله علیه و آله) در ولایت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) خلاصه مى شود ببینیم چگونه مردم نسبت به رسول خدا (صلى الله علیه وآله) اداى دین نمودند. از على بن ابیطالب (علیه السلام) نقل شده که فرمود: پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در آن لحظات آخر عمرش دستور داده بود تمام مردم در لشکر اسامة بن زید در خارج مدینه جمع شوند و احدى از عرب زادگان و قبیله اوس و خزرج و غیر هم از مردم در مدینه باقى نماند، پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) همه آنهایى را که ممکن بود عهد و پیمان را بشکنند و جنگ و دعوا بوجود بیاورند و کسانى که مرا به چشم کینه نگاه مى کنند و در دل کینه مرا به خاطر کشته شدن پدرانشان یا برادرانشان یا دوستانشان در جنگها و غزوات که به دست من انجام شد، در دل داشتند به طرف خارج مدینه و به لشکر اسامه روانه کرد، مهاجرین و انصار و سایر مسلمین و حتّى منافقین و کسانى که به اسلام اعتقادى نداشتند و ممکن بود توطئه کنند همه را زیر پرچم اسامه جمع کرد. منظورش این بود که مبادا کسى در بین مردم مدینه باقى بماند
که چیزى بگوید که من آن را کراهت داشته باشم و کسى نباشد که خود را در مقام خلافت و ولایت و قیام به امور رعیّت و ولایت بعد از او بنماید لذا آخرین کلام آن حضرت درباره امّتش این بود که همه به سوى لشکر اسامه حرکت کنند و احدى تخلّف نکند، بالاخره حضرت على (علیه السلام) مى فرمایند، ولى با کمال تأسف پس از وفات رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) دیدم عدّه اى که بنا بود در اردوگاه اسامه در لشکر باشند از دستور فرمانده خود سرپیچى کردند و زیر پرچم او نماندند و به سوى مدینه بازگشتند. آن روز من مشغول کفن و دفن بدن مطهّر رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) بودم و از آنچه در اطرافم مى گذشت غافل بودم. زیرا معتقد بودم مهمترین کار برایم آن روز مراسم تدفین رسول خدا (صلى الله علیه وآله) است، آنها از این فرصت استفاده کردند و نقشه خود را عملى نمودند این کار آنان، آنهم در وقتى که زیر فشار مصیبت و ابتلاء به ماتمى به آن عظمت بودم مانند نمکى بود که بر زخم دلم پاشیده باشند ولى من صبر کردم و وظایف خودم را ترک نکردم (1) .
این یک نمونه و نمونه دیگر آن مصیبت هاى وارده بر على بن ابیطالب (علیه السلام) در وفات فاطمه زهرا ((سلام الله علیها) مى باشد.
2ـ رفتار با دو آقاى جوانان اهل بهشت
مى دانیم که حضرت رسول در مورد حضرت مجتبى و حضرت سیدالشهداء (صلوات الله علیهما) فرمودند که این دو دو سید آقاى جوانان اهل بهشت هستند. در مورد ضعفى که مردم در مقابل این دو امام مبین انجام دادند اگر بخواهیم مطلب بگوییم بسیار طولانى مى شود ولى رفتار مردم را با حضرت سیدالشهداء آن هم خیلى مختصر متذکر مى شویم که چگونه مردم مسلمانى که دسته جمعى برایشان دعوتنامه فرستادند و خود را مطیع و منقاد حضرتش معرفى نمودند وقتى پاى
1 .
بحار الانوار، ج 28، ص 206.محبت دنیا پیش آمد خون ایشان و اصحاب و فرزندانش را ریختند و حرم حضرتش را اسیر نمودند و با آنها چگونه رفتار نمودند.
نتیجه این که اگر مختصر دقتى بنماییم متوجه مى شویم که همه افرادى که در مقابل ائمه (علیهم السلام) به جنگ و مقابله برخاستند و تا سر حد جان تصمیم به شکستن و از بین بردن این کشتى نجات گرفتند از اول افراد کافر و ملحدى نبودند از ابتدا به ظاهر مسلمان بودند و ظاهراً اظهار محبت مى نمودند اما چون مراحل ایمان را نپیموده بودند و تزکیه نفس ننموده بودند از آن ضعف و سستى که داشتند شیطان قسم خورده آنها را خیلى سریع و راحت از پا در آورد و آنها حداقل مقدار کمى از استقامت شیطان را که وقتى تصمیم به اغواى بشر گرفت به طور جدى الآن هم حتى پس از هزاران سال کارش را شبانه روزى انجام مى دهد نداشتند که وقتى تصمیم به یارى و دفاع و اطاعت از حریم امام زمانشان گرفتند از موضع خودشان عقب نشینى نکنند که نتیجه آن بشود که بتوان به همه ائمه (علیهم السلام) مظلوم گفت.