سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندان، پاکترین مردم در خلق و خوی وکم طمعترین آنان در خلقت و طبیعت اند .و مرکّب آنان برتر از خون شهیدان است [امام علی علیه السلام]

^^^^^^*** طوبی معارف ***^^^^^^

عوامل غیبت حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه)

در ابتدا باید توضیح دهم که ریشه عوامل غیبت را باید در شیطان جستجو نمود زیرا در همان آغاز درگیرى بین خداوند و شیطان طبق آیات شریفه سوره حجر که خداوند متعال به شیطان مى فرماید چرا سجده نکردى او جواب داد که براى این که

بشر را از گل و لاى خلق کرده اى و بالاخره از خداى تعالى مهلت خواست که خداوند متعال فرمود تا روز وقت معلوم مهلت داده شدى. که با توجه به روایات خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) در ذیل این آیات معلوم مى شود که خداى تعالى تا روز ظهور امام عصر (ارواحنا فداه) به شیطان مهلت داده است. (1) از این رو چون مهلت فعالیت وپایان زندگى شیطان تا روز قیام حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه) تعیین شده آن لعین محور حملات و فعالیتهاى خود را با امام زمان (ارواحنا فداه) و حضور در بین مردم که تمام بشریّت بتواند از ایشان بهره مند شود قرار داده است. که فعالیّت وى در دو جنبه زیر علت اساسى و شاید بتوان گفت غیبت را به دنبال داشته است:

بخش اول : ظلم ظالمین

در مثالى که در ابتداى کلام زدیم حالا بررسى نماییم که ظالمینى که بر شهر مسلط شده اند و از فرمانده کل یعنى شیطان دستور مى گیرند براى از بین بردن اساس انسانیّت چه کارهایى انجام داده اند:

الف ـ بستن درب خانه علم و حکمت

اساسى ترین کارى که افراد ظالم مسلّط بر شهر مى توانند انجام دهند اینست که کارى نمایند که رهبر دلسوزى که در شهر وجود دارد فلج شود و از فعالیتهاى خیرخواهانه اى که داشته به طور کلى منع شود که در این صورت بدیهى است که چه وضعى پیش خواهد آمد. آرى وقتى که ظالمینى که در صدر اسلام بودند و درب خانه على (علیه السلام) که طبق فرمایش حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) در دعاى ندبه که مربوط به عشاق ولى عصر (ارواحنا فداه) مى باشد حضرت على (علیه السلام) درب

 

1 . بحار الانوار، ج 52 ، ص 376 و ج 11، ص 151، ح 26 و برهان، ج 2، ص 343 .

شهر علم پیغمبر (صلى الله علیه وآله) مى باشند و هر کس بخواهد وارد این شهر شود باید از درب آن وارد شود آتش زده شد و بسته گردید و حضرتش خانه نشین شد دیگر راهى از نظر ظاهر براى ورود به شهر و استفاده از علم و حکمت آن باقى نمى ماند یعنى با این کار رابطه مردم با روح رسول الله که دستورات هدایت کننده طبق آیه قرآن و تفسیر اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) حضرت على (علیه السلام) بود قطع شد خوب چنین مردمى وضعیتشان معلوم است که در چه جهلى فرو رفتند و چون این بسته بودن تا زمان حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) ادامه یافت آن حضرت براى این که شرایط باز شدن این درب علم و حکمت فراهم شود و این بسته بودن ابدى نشود غیبت را اختیار نمودند.

ب ـ از بین بردن معادن خیر و خوبى

ظالمینى که بر شهر مسلط شده اند از ترس این که شرایط انجام فعالیتهاى آن فرد و رهبر دلسوز فراهم نشود و در یک فرصت مناسب اساس ظلم آنها را بر نیندازد تنها به از بین بردن زمینه فعالیتهاى او اکتفا نمى کنند بلکه با از بین بردن آن شخص خیال خود را راحت مى نمایند. ائمه (علیهم السلام) طبق زیارت جامعه کبیره معدن هر خیر و خوبى مى باشند یعنى آنچه از خوبى تصور شود منشاء و معدن آن ائمه اطهار (علیهم السلام) مى باشند. وقتى که منشاء تمام خوبیهایى که به انسان مى خواهد برسد در وجود ائمه اطهار (علیهم السلام) بود و ظالمینى که در آن زمان مسلط شده بودند این معادن را یکى پس از دیگرى نابود کردند (البته از نظر زندگى دنیایى) باعث مى شود که مردم به دوران جاهلیّت برگردند و براى این که بشر به طور کلى از این معدن خیر محروم نشود و به هلاکت ابدى نرسد حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) وارد به غیبت شدند.

ج ـ عود مردم به دوران جاهلیت

در مثال ما ظالمینى که اداره امور شهر را بزور عهده دار شده اند با این اعمالى که در بالا ذکر شد مردم را به قبل از زمانى که این رهبر دلسوز وارد شهر شده باشد مى کشانند.

با توجه به فرمایش حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) که فرمودند: « مَنْ ماتَ و لم یعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیّة ; هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است (مردن در کفر و نفاق و گمراهى ) .» (1) مشخص مى شود که، وقتى مردم را از معدن علم و حکمت دور کردند و نگذاشتند بفهمند که معدن حق (2) و معدن خیر (3) چه کسى است و چه شخصى است که تمام سعادت دنیا و آخرتشان را تأمین مىکند در واقع مردم را به دورانى انتقال داده اند که امامى در بین آنها نیامده و نبوده است. چون در دوران جاهلیت علت آن همه وحشیگرى ها این بوده است که مردم به طور کلى از حقایق دور بوده اند و با توجه به اینکه ثابت شد معدن حق و حقیقت امام (علیه الصلاة والسلام) است حال فرقى نمىکند ایشان کلا دربین مردم نباشد یا در ین مردم باشند و مردم به ایشان کارى نداشته باشند.که این عمل ظالمین علت دیگرى براى غیبت دردناک حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) مىباشد.

د ـ سرگردان نمودن مردم

ظالمینى که در شهر حکمفرمائى مى نمایند براى این که اگر زمانى شد که شرایط فراهم شد و یکى از این رهبران دلسوز توانست بعضى از مردم را نجات دهد از این هدایت و نجات جلوگیرى کنند باید یک کار دیگر بکنند و آن اینست که مردم را

 

1 . کتاب احقاق الحق و کتاب راه رهایى از مرگ جاهلى مدارک مفصل این حدیث را ذکر نموده اند.

2 . زیات جامعه کبیره (مفاتیح الجنان).

3 . زیات جامعه کبیره (مفاتیح الجنان).

طورى تربیت نمایندوبه آنها چیزهایى ببخشندکه خود را از آن رهبردلسوز بىنیاز ببینند. آرى این کار را با ائمه (علیهم السلام) نمودند در زمان خلافت بنى عباس مثلامأمون باواردکردن فلسفه یونان وقراردادن آندربرابرعلم ائمه (علیهم السلام) (1) باعث فساددراعتقادات مردم شد و بالاخره عباسیان درزمینه احکام واخلاق نیز فعالیتهاى چشمگیرى انجام دادند به طورىکه ازاین طریق دکانىدربرابرمکتب علمىاهل بیت پیامبر (صلى الله علیه وآله) که در میدان علم و دانش در اوج شهرت بودند باز کردند تا بدین وسیله مشتریان آن مکتب را کم و از فروغ آن بکاهند (2) .

در توضیح این مطلب باید عرض کنم که چون ما مدعى هستیم که دین اسلام، دین کاملى است و هیچ نقصى و هیچ نیازى در آن راه ندارد و در قرآن همه چیز بیان شده طبق آیه شریفه «ولا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین» و ائمه (علیهم السلام) که مترجمان و حاملان حقیقت قرآن (3) هستند تمام حقایق مادى و معنوى مورد لزوم بشر را مى دانند. پس یک شیعه واقعى اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در هیچ زمینه اى احتیاج به غیر ائمه (علیهم السلام) پیدا نمى کند.

این کارى که عباسیان نمودند اساس اسلام را با خطر جدّى مواجه نمودند که دانشمندان خارجى مى توانند ادعا کنند که اگر اسلام دین کاملى بود چه نیازى به فلسفه یونان داشت. مثل این که حاکم و مردم یک شهر این ادعا را بنمایند که در این شهر همه احتیاجات ما موجود است و ما به هیچ وجه به دیگران احتیاج نداریم و حتى اگر آنها هم احتیاج دارند ما قادر به جوابگویى همه هستیم. حال اگر جمعى از مردم این شهر دست نیاز به سوى دیگران دراز کنند و از اجناس آنها استفاده کنند و حتى به اجناس آنها توجه بیشترى از اجناس خودشان بنمایند دو قضاوت را

 

1 . سیره پیشوایان، ص 499 ـ 500

2 . سیره پیشوایان، ص 500.

3 . زیارت جامعه کبیره (مفاتیح الجنان).

مى توان در اینجا نمود: یکى این که هم حاکم و هم مردم این شهر افراد دروغگو و حقه بازى هستند.

دیگر این که جمعى از مردم این شهر خودشان را از زیر لواى حاکم خارج نموده اند و بى توجه به مردم و موجودى خودشان چشمشان را دارایى دیگران گرفته است.

حال وقتى که اسلام ادعا مى کند که دین کاملى است و تمام احتیاجات بشر را تا روز قیامت دربردارد اگر عده اى آمدند با این که در ظاهر مسلمان هستند به دین ها و مکاتب و علوم بیگانگان روى آورند عملا آن که اسلام در وجود اوست یعنى امام (علیه الصلاة والسلام) را کنار گذاشته اند و این گونه ظلم ظالمین که بسیار هم از این جهت موفق بوده اند باعث سرگردانى مردم و انزواى ائمه (علیهم السلام) شد. و از آنجا که اگر این وضع ادامه یابد با توجه به این که گفته شد یک قسمت از ظلم ظالمین از بین بردن امام معصوم (علیه الصلاة و السلام) است پس وقتى که علوم اهل بیت (علیهم السلام) این چنین کنار گذاشته شد خود ائمه (علیهم السلام) هم که از بین رفتند یعنى همه خوبیها از بین رفته است و از طرف دیگر همان طور که در ذیل بحث مى شود مردم هم زمینه ندارند پس باید امام (علیه الصلاة و السلام) غایب شود تا دین خدا محفوظ بماند.

بخش دوم : ضعف و سستى مردم

در این بخش بررسى مىکنیم که چگونه شیطان به وسیله ظالمین حاکم بر شهر از ضعف و سستى مردم آن استفاده کرد و باعث غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) گردید:

در این بخش داد سخن بسیار است چون این مسأله بود که باعث تقویت قسمت اول یعنى ظلم ظالمین شد. ظالمینى که بعد از رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) جرأت پیدا نمودند مردم را به ذلت بکشانند در اثر ضعف مردم بودند حال نگاهى اجمالى داشته باشیم به میزان این ضعف تا این که متوجه شویم چگونه روایت «ارتد الناس بعد النبى الّا ثلاث» و در بعضى روایت الاّ سبعة در مورد این مردم صدق مى کند.

الف ـ نادیده گرفتن تأکید دو دهه پیغمبر(صلى الله علیه و آله) در مورد امامت

درابتدا نگاه وبررسى اجمالى به چگونگى این تأکید پیامبر (صلى الله علیه وآله) درمورد ولایت وامام معصوم بعد از خودشان مىنماییم و در نهایت نتیجه مىگیریم که بى توجهى و ضعف مردم به این تأکیدات و زحمات پیامبرى جز غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) نخواهد داشت:

1ـ در ابتداى بعثت

پیامبر (صلى الله علیه وآله) از همان سالهاى اول بعثت شریفشان بموازات تبلیغ از رسالت خودشان مسأله امامت را نیز بیان فرمودند به طورى که اگر انسان کمى دقت نماید و انصاف به خرج بدهد این طور متوجه مى شود که رسالت حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) وامامت ائمه هدى (علیهم الصلاة و السلام) دو چیز لازم و ملزوم یکدیگر بوده اند.

وقتى که پس از سه سال از مبعث، خداى تعالى به حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) آیه «وانذر عشیرتک الاقربین» (1) یعنى اى پیامبر خویشاوندان نزدیک خود را از عذاب الهى بترسان را وحى نمود، پیامبر (صلى الله علیه وآله) پس از دو بار که تعدادى از اقوام خود را به وسیله حضرت على بن ابیطالب (علیه السلام) دعوت نمودند. فرمودند: اى فرزندان عبدالمطلب گمان نمى کنم کسى براى اقوام خود بهتر از آنچه من براى شما آورده ام آورده باشد. و مى دانید من هیچ گاه دروغ نگفته و نمى گویم من براى شما سعادت دنیا و آخرت را آورده ام یعنى خداى تعالى مرا به عنوان پیامبر براى تمام مردم دنیا مبعوث کرده و به من امر فرموده که در مرحله اول اقوام و خویشاوندان خود را راهنمایى کنم وشما

 

1 . شعراء ، 214.

که معجزه مرا در برکت یافتن این غذا دیدید و از آن غذا خوردید مانند بنى اسرائیل که آنها مائده آسمانى را خوردند و ایمان نیاوردند خداى تعالى به عذاب سختى او را مبتلا خواهد فرمود و این را هم بدانید که خداى تعالى براى هر پیامبرى از اقوام و نزدیکانش وصى و وارثى قرار داده چنان که هارون را براى حضرت موسى قرار داد. و هر کس زودتر و بهتر به من ایمان بیاورد برادر من و خلیفه من خواهد بود. حالا از میان شما چه کسى زودتر این کار را مى کند؟ «على بن ابیطالب» (علیه السلام) از جا برخاست و گفت: من با شما بیعت مى کنم. پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) دوباره و سه باره مطالب خود را تکرار کرد کسى جز «على» (علیه السلام) جواب آن حضرت را نداد حضرت «رسول اکرم» (صلى الله علیه وآله) ،«على بن ابیطالب» (علیه السلام) را جلو خواست و با او بیعت کرد و به او فرمود: تو برادر و خلیفه و وارث و وصّى منى.

عکس العمل آنها این بودکه رو به ابوطالب کردند وخندیدند و گفتند: پس از این تو باید فرمانبردار پسر خودت باشى و او را مسخره مىکردند.

خلاصه اینکه حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) تا پایان عمرشریفشان آن قدرمسأله امام بعد ازخودشان را چه لساناً وچه عملا بیان فرمودندکه منابع مختلف شیعه وسنّى به وضوح این مطلب را نشان مىدهند.که ازباب نمونه قضیه اى که از اواخر عمر شریفشان اتفاق افتاد را بیان مىنماییم.

2ـ قضیه غدیر خم و نصب خلافت

پیغبر اکرم (صلى الله علیه و آله) اعمال حجش را که تمام کرد و قصد رفتن به مدینه را فرمود حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السلام) و سایر مسلمانان در خدمتش بودند. وقتى به «غدیر خم» رسیدند «رسول اکرم» (صلى الله علیه وآله) در آنجا به امر پروردگار متوقف شدند مسلمانان نیز به تبعیت از آن حضرت در آنجا ماندند. و علّت توقفشان این

بودکه خداى تعالى به«پیغمبر اکرم» (صلى الله علیه وآله) امرکرده بودکه«على بن ابیطالب» (علیه السلام) به عنوان جانشین خودبراى مردم معرفى کند.

و با این کلام پروردگار متعال جدّى بودن این پیام را تأکید کرد که: «یا ایُّها الرّسولُ بَلَّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْک مِنْ رَبَّکَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بلَّغْتَ رِسالَتَه واللّه یَعْصِمُکَ مِنَ النّاس اِنّ اللّه لا یَهدى الْقَوُمَ الکافرینَ» (1) یعنى اگر این کار را نکنى رسالتى را که از جانب خدا داشته اى ابلاغ نکرده اى و خدا تو را از شرّ مردم نگه مى داد.

بالاخره پیامبر (صلى الله علیه وآله) در طى خطبه اى که ایراد فرمودند این آیه را قرائت نمودند: «انّما و لیُّکُمُ اللّهُ و رسولُهُ والّذین امنوا الذینَ یقیمون الصلوة و یُوْتونَ الزّکوة و هُمْ راکعون» (2) .

سپس حضرت فرمودند: اى مردم بزودى من براى همیشه از بین شما مى روم و دعوت حق را لبّیک مى گویم ولى در میان شما چیزى را که اگر متمسّک به آن باشید هرگز گمراه نمى شوید مى گذارم یکى کتاب خداست و دیگرى عترتم که اهل بیت من مى باشند و این دو از هم جدا نمى شوند تا در کنار حوض کوثر بر من برگردند.

اى اجتماع مردم مسلمان «على بن ابیطالب» (علیه السلام) را بر دیگران برترى دهید زیرا او بعد از من از همه مردم از مرد و زن با فضیلت تر است. به وسیله ما خداى تعالى به مردم روزى مى دهد از رحمت خدا دور است و مورد غضب پروردگار است کسى که این سخن مرا رد کند و با سخن من موافقت نداشته باشد همه بدانید که جبرئیل مرا از جانب پروردگار به این مطلب خبر داد و گفت: کسى که على (علیه السلام) را دشمن بدارد و او را از روى محبّت پیروى نکند بر او لعنت خدا و غضب خدا خواهد بود. و کوشش کنید و بپرهیزید از این که با «على بن ابیطالب» (علیه السلام) مخالفت نمائید و بعد از آن که مسلمان شده اید وقدمتان در راه

 

1 . مائده ، 67.

2 . مائده ، 55.

اسلام استوار گردیده است لغزش پیدا کنید خدا دانا است به آنچه عمل مى کند.

خلاصه اینکه مردم درطى سه روز زن ومردآمدند و به حضرت«على بن ابیطالب» (علیه السلام) تهنیت وتبریک گفتند وبا آن حضرت بیعت نمودند.

حدیث غدیرخم طولانى است و در آن حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) حتى در مورد حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) هم فرمایشاتى داشته اند ولى به خاطر طولانى شدن کلام از آن خوددارىمىکنم وفقط یک جریان از حادثه غدیرخم که نشان دهنده ضعف زیاد مردم مىباشد چون با این که عذاب دشمنى با «على بن ابیطالب» (علیه السلام) را با چشم خود دیدند باز مى بینم که پس از رسول الله (صلى الله علیه وآله) با حضرتش چگونه رفتار نمودند.

«حارث بن نعمان فهرى» بر شتر خود سوار بود (در همان روز غدیر خم) ولى به خاطر دشمنى که با «على بن ابیطالب» (علیه السلام) داشت به نزد «پیغمبر اکرم» (صلى الله علیه وآله) رفت و با کمال بى ادبى و دعوا گفت: ما را گفتى کلمه شهادتین بگوئید، گفتیم، پنج بار نماز بخوانیم، خواندیم، زکات بدهیم و روزه و حج و جهاد بکنیم، کردیم، چرا دیگر پسر عمّت را براى خلافت معرّفى کردى و به سرپرستى مسلمین گماشتى و مى گویى بعد از من او را اطاعت کنید آیا این گفتار را از خودت مى گویى یا از جانب خدا گفته اى؟

«پیغمبر اکرم» (صلى الله علیه وآله) با کمال تواضع و فروتنى فرمودند: به خدائى که جز او خدائى نیست آنچه در حق «على» (علیه السلام) گفتم به امر خدا بود. «حارث» رویش را برگرداند و گفت: خداوند اگر آنچه محمد (صلى الله علیه وآله) در حق على (علیه السلام) مى گوید راست است بر سر من از آسمان سنگى بیندازد یا مرا به عذاب دردناک گرفتار کند. هنوز این سخن در زبانش بود که سنگى از آسمان بر سرش افتاد و مانند اصحاب فیل کشته شد و خداوند این آیات را نازل فرمود: «سئل سائل بعذاب واقع للکافرینَ لَیْسَ لَهُ من دافعٌ» (1) .

با توجه به مبحث بعدى مشخص مى شود که ضعف و سستى مردم چگونه تأکیدات و زحمات 23 ساله پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) را به مقدار زیادى هدر داد و چگونه این ضعف حقایقى را که از روز، روشن تر بود پوشاند و روزگار را مانند شب ظلمانى تاریک نمود. که این پوشاندن حقایق زمینه را براى غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) فراهم نمود.

ب ـ بى توجهى بیش از 200 ساله به سفینه نجات

ما معتقدیم که تمام ائمه (علیهم السلام) و امام زمان (ارواحنا فداه) سفینه نجات انسان به ساحل سعادت مى باشند. و براى این که مقدارى از اهمیّت سفینه نجات مشخص شود این موضوع را با کشتى حضرت نوح (على نبینا و آله و علیه السلام) مقایسه مى نماییم:

مى دانیم که حضرت نوح پس از آن که تبلیغش را انجام داد و جز افراد بسیار کمى به او گرویدند و بقیه به صریح آیه شریفه قرآن تبلیغ حضرت نوح جز این که بر کفر و عداوتشان مى افزود (2) اثر دیگرى نداشت که خداوند متعال دستور ساختن کشتى را به حضرت نوح داد و بالاخره موقع موعود که فرا رسید خداوند به حضرت نوح دستور داد که با پیروانش سوار کشتى شوند در آنجا حضرت نوح مى خواست فرزندش را نجات دهد که فرزندش جواب داد من به کوههاى بلند پناهنده مى شوم و اینگونه از غرق شدن نجات پیدا مى کنم که سرانجام هم هلاک شد و از بین همه تنها کسانى که سوار کشتى بودند نجات پیدا کردند. بنابراین در طول تاریخ ائمه اطهار (علیهم السلام) که نگاه مى کنیم از بین آن همه مسلمان تنها تعداد معدودى واقعاً به ساحل نجات

 

1 . معراج ، 1 و 2.

2 . نوح ، 6.

رسیده اند و بقیه در دریاى پر تلاطم دنیا غرق شده اند چون اکثراً به طور حقیقى سوار این کشتى نجات نشده اند و در دریاى دنیا خواسته اند به بوته هاى روى آب که مادیات دنیا باشدویا اگر کوهىکه درنظر آنها آسیب ناپذیر بوده مثل افراد قدرتمند ظالم متوسل و پناهنده شوند.

براى این که ضعف و سستى مردم در توجه به سفینه نجات خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) که از علل بسیار مهم غیبت حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) مى باشد مشخص شود چند نمونه بسیار مختصر را ذکر مى نمایم:

1 ـ رفتار با امیرالمؤمنین (علیه الصلاة و السلام)

با آن تأکیدى که در قبل متذکر شدیم که پیامبر (صلى الله علیه وآله) نسبت به على بن ابیطالب (صلوات الله علیه) نمودند و در واقع نتیجه زحمات طاقت فرساى پیامبر (صلى الله علیه و آله) در ولایت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) خلاصه مى شود ببینیم چگونه مردم نسبت به رسول خدا (صلى الله علیه وآله) اداى دین نمودند. از على بن ابیطالب (علیه السلام) نقل شده که فرمود: پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در آن لحظات آخر عمرش دستور داده بود تمام مردم در لشکر اسامة بن زید در خارج مدینه جمع شوند و احدى از عرب زادگان و قبیله اوس و خزرج و غیر هم از مردم در مدینه باقى نماند، پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) همه آنهایى را که ممکن بود عهد و پیمان را بشکنند و جنگ و دعوا بوجود بیاورند و کسانى که مرا به چشم کینه نگاه مى کنند و در دل کینه مرا به خاطر کشته شدن پدرانشان یا برادرانشان یا دوستانشان در جنگها و غزوات که به دست من انجام شد، در دل داشتند به طرف خارج مدینه و به لشکر اسامه روانه کرد، مهاجرین و انصار و سایر مسلمین و حتّى منافقین و کسانى که به اسلام اعتقادى نداشتند و ممکن بود توطئه کنند همه را زیر پرچم اسامه جمع کرد. منظورش این بود که مبادا کسى در بین مردم مدینه باقى بماند

که چیزى بگوید که من آن را کراهت داشته باشم و کسى نباشد که خود را در مقام خلافت و ولایت و قیام به امور رعیّت و ولایت بعد از او بنماید لذا آخرین کلام آن حضرت درباره امّتش این بود که همه به سوى لشکر اسامه حرکت کنند و احدى تخلّف نکند، بالاخره حضرت على (علیه السلام) مى فرمایند، ولى با کمال تأسف پس از وفات رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) دیدم عدّه اى که بنا بود در اردوگاه اسامه در لشکر باشند از دستور فرمانده خود سرپیچى کردند و زیر پرچم او نماندند و به سوى مدینه بازگشتند. آن روز من مشغول کفن و دفن بدن مطهّر رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) بودم و از آنچه در اطرافم مى گذشت غافل بودم. زیرا معتقد بودم مهمترین کار برایم آن روز مراسم تدفین رسول خدا (صلى الله علیه وآله) است، آنها از این فرصت استفاده کردند و نقشه خود را عملى نمودند این کار آنان، آنهم در وقتى که زیر فشار مصیبت و ابتلاء به ماتمى به آن عظمت بودم مانند نمکى بود که بر زخم دلم پاشیده باشند ولى من صبر کردم و وظایف خودم را ترک نکردم (1) .

این یک نمونه و نمونه دیگر آن مصیبت هاى وارده بر على بن ابیطالب (علیه السلام) در وفات فاطمه زهرا ((سلام الله علیها) مى باشد.

2ـ رفتار با دو آقاى جوانان اهل بهشت

مى دانیم که حضرت رسول در مورد حضرت مجتبى و حضرت سیدالشهداء (صلوات الله علیهما) فرمودند که این دو دو سید آقاى جوانان اهل بهشت هستند. در مورد ضعفى که مردم در مقابل این دو امام مبین انجام دادند اگر بخواهیم مطلب بگوییم بسیار طولانى مى شود ولى رفتار مردم را با حضرت سیدالشهداء آن هم خیلى مختصر متذکر مى شویم که چگونه مردم مسلمانى که دسته جمعى برایشان دعوتنامه فرستادند و خود را مطیع و منقاد حضرتش معرفى نمودند وقتى پاى

 

1 . بحار الانوار، ج 28، ص 206.

محبت دنیا پیش آمد خون ایشان و اصحاب و فرزندانش را ریختند و حرم حضرتش را اسیر نمودند و با آنها چگونه رفتار نمودند.

نتیجه این که اگر مختصر دقتى بنماییم متوجه مى شویم که همه افرادى که در مقابل ائمه (علیهم السلام) به جنگ و مقابله برخاستند و تا سر حد جان تصمیم به شکستن و از بین بردن این کشتى نجات گرفتند از اول افراد کافر و ملحدى نبودند از ابتدا به ظاهر مسلمان بودند و ظاهراً اظهار محبت مى نمودند اما چون مراحل ایمان را نپیموده بودند و تزکیه نفس ننموده بودند از آن ضعف و سستى که داشتند شیطان قسم خورده آنها را خیلى سریع و راحت از پا در آورد و آنها حداقل مقدار کمى از استقامت شیطان را که وقتى تصمیم به اغواى بشر گرفت به طور جدى الآن هم حتى پس از هزاران سال کارش را شبانه روزى انجام مى دهد نداشتند که وقتى تصمیم به یارى و دفاع و اطاعت از حریم امام زمانشان گرفتند از موضع خودشان عقب نشینى نکنند که نتیجه آن بشود که بتوان به همه ائمه (علیهم السلام) مظلوم گفت.




mustafa miri ::: جمعه 86/1/24::: ساعت 1:52 عصر

یاران امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ

یکى از مهمترین عوامل زمینه ساز ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ پیدایش افرادى شجاع و قوى دل است; ایشان یاران امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ خواهند بود همیشه امامان معصوم ما با کمبود رادمردانى استوار مواجه بودند و چون زمینه ى قیام فراهم نمى شد، علیه دولتهاى باطل حرکتى نمى کردند. در زمان غیبت نیز این معضل وجود دارد تا نزدیک زمان ظهور، در آن زمان در اقصى نقاط دنیا عدّه اى پدید خواهند آمد که دلهاى آنها همچون پاره هاى آهن است چنانکه در صفات ایشان بطور مفصل سخن خواهیم گفت.

طبق روایات تعداد آنها 313 نفر است که تعداد زیادى از آنها از اهل همان زمان هستند و عدّه اى هم در زمانهاى قبل مى زیسته اند که از قبر خارج شده و براى یارى و نصرت دین خدا با امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ پیمان مى بندند.

در ستایش از این گروه وارسته و شایسته اى که خداوند اینان را برگزیده است و به همراهى و یارى حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ مفتخرشان ساخته، روایات بسیارى وارد شده است. در این روایات ضمن ترسیم شخصیّت ارزشمند و نقش سازنده و اوصاف برجسته ى آنان، از چگونگى پیوستن آنان به امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ در مکّه، سخن رفته و فراتر اینکه، آیاتى از قرآن شریف در مورد آنان تأویل شده است. از باب نمونه در ذیل آیه ى شریفه ى:

(فاستبقوا الخیرات أینما تکونوا یأت بکم اللّه جمیعاً)

) در کارهاى نیک سرعت جویید که هر کجا باشد خداوند شما را گرد خواهد آورد.

از امام صادق ـ علیه السلام ـ آمده است:

یعنی اصحاب القائم، الثلاثمائة وبضع عشر وهم ـ واللّه ـ الأمّة المعدودة یجتمعون فی ساعة واحدة کقزع الخریف([11]).

این آیه ى شریفه اشاره به 313 نفر یاران اصلى حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ دارد. بخداى سوگند! که آنان در شمار، اندک هستند. امّا در کارآیى و ایمان و شکوه معنوى بسیار و بسان ابر پراکنده ى پائیزى (که بناگاه به هم مى پیوندند و متراکم مى شوند) آنان ظرف لحظه اى در یک ساعت معیّن از سراسر گیتى در مکّه حاضرمى گردند.

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:

«بینا شباب الشیعة على ظهور سطوحهم نیام، اذ وافوا إلى صاحبهم فی لیلة واحدة على غیر میعاد فیصبحون بمکّة»

یعنى به هنگام ظهور حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ جوانان و جوانمردان شیعه همانگونه که بر پشت بام خانه هاى خویش در خواب اند همگى یک شب بدون وعده ى قبلى، بامداد را در مکّه حاضر و به دیدار امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ مفتخر مى گردند.

در روایات از خصوصیات اخلاقى یاران آنحضرت و تعداد آنها و جنسیت قومى ایشان تعابیر زیادى وارد شده که بدان اشاره مى کنیم. لیک از باب مقدمه در یک بینش کلى امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در اشاره به شخصیّت آنان مى فرماید:

«لم یسبقهم الأوّلون ولا یدرکهم الآخرون»

آنان در شایستگى و امتیازات بر اوج رفیعى هستند نه از نسلهاى گذشته کسى از آنان پیشى گرفته است و نه از آیندگان کسى به مقام والاى آنان مى رسد.

در مورد نحوه ى رساندن خود به آنضحرت به مقامى رسیده اند که زمین در زیر پاى آنها پیچیده مى شود.

امام صادق ـ علیه السلام ـ در مورد آنان مى فرماید:

«فیصیر إلیه أنصاره من أطراف الأرض، تطوى لهم الأرض طیّاً».

یعنى یاران مهدى ـ ارواحنا فداه ـ از نقاط مختلف زمین بسوى او حرکت مى کنند و زمین زیر پاى آنان در هم مى پیچد.

ایمان استوار یاران

یاران خاصّ حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ از نظر معنویّت و ایمان کامل و استوار و نداشتن ذرّه اى تردید در دلها بى نظیرند. آنان در اوج یقین و اخلاصند و بخاطر قوّت و استوارى و کمال ایمان به خدا، ذرّه اى ترس و دلهره در کران تا کران وجودشان نیست چرا که انسان به هر اندازه اى که ایمانش به خدا افزون گردد، به همان اندازه توان و تلاش او افزون مى گردد.

بر این اساس یاران آنحضرت به هنگامى که به میدان کارزار گام مى نهند نه کسى توان ایستادن در برابر آنان را دارد و نه پدیده اى مى تواند مانع اجراى برنامه هاى نجات بخش و دستورات صادر شده از سوى فرماندهى بلند مرتبه ى آنان گردد.

از امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ آمده که فرمودند:

«کانّهم لیوث قد خرجوا من غاباتهم مثل زبر الحدید، لو انّهم همّوا بازالة الجبال الرواسی لازالوها عن مواضعها فهم الذین وحّدوا اللّه حقّ توحیده»

آنها همچون شیرانى که از بیشه ى خود خارج شده اند بر گرد آن حضرت حلقه مى زنند آنان براستى مانند پاره آهنى هستند که اگر بر متلاشى نمودن کوهها تصمیم بگیرند آنها را نابود مى سازند. آنان خداى را آنگونه که شایسته است به یگانگى مى پرستند.

اگر در این جمله که ـ کأنّهم لیوث قد خرجوا من غاباتهم ـ براستى دقت شود وقتى شیر از بیشه ى خود خارج مى شود دیگر چه کسى جرأت مقابله با او را دارد.

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند:

«إذا ساروا یسیرا الرعب امامهم مسیرة شهر»

هنگامى که به حرکت در مى آیند امواج رعب و وحشت یک ماه پیشتر از ایشان حرکت مى کند.

تواضع و فروتنى یاران

آنان قهرمانانى فروتن، متواضع و برخوردار از ارزش اخلاقى و انسانى اند و هرگز مغرور و مست قدرت نمى شوند. آنها به مقام والاى حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ آنگونه که شایسته و بایسته است اعتقاد دارند; تا آنجا که نه تنها از وجود گرانمایه ى آنحضرت بهره مى برند; بلکه از زین مرکب او نیز به افتخار تبرّک مى جویند و آن را مسّ مى کنند. آنان بسان فداکارانى هوشیار، بر گرد آن سرچشمه ى برکات و والاییها و ارزشها حلقه مى زنند و جان خویش را در همه ى فراز و نشیبها و میدانهاى جهاد و پیکار، سپر بلاى جان گرامى او مى سازند و دستورات و خواسته هایش را لبّیک مى گویند.

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند:

«کانّ على خیولهم العقبان یتمسّحون بسرج الامام یطلبون بذلک البرکة ویحفّون به، یقون بأنفسهم فی الحروب ویکفونه ما یرید»

چابک بسان عقاب بر مرکبهاى خویش سوارند و در عشق به حضرت چنانند که زین مرکب او را براى تبرّک جستن مسح مى کنند و بر گرد یار حلقه مى زنند و در فراز و نشیبها و پیکارها او را بسان جان شیرین با همه ى وجود محافظت مى کنند و هر دستورى دهد او را بسنده اند و به انجام رساننده.

 

شب زنده دارى یاران

یاران آن گرامى عبادت کنندگان خاضع و خاشعند; شبانگاهان را با نماز و نیایش و سوز و گداز عاشقانه به بارگاه خدا، به سحر رسانده و در نمازهاى خویش زمزمه اى همچون آواى زنبوران عسل از ایشان شنیده مى شود. در رکوع و سجود و قیام و قعودند و با وجود این روزها در اوج آمادگى و شهامت بر مرکبهاى خویش، براى انجام دستورات حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ ایستاده اند.

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:

«رجال لا ینامون اللیل، لهم دوّى فی صلاتهم کدوّى النحل، یبیتون قیاماً على أطرافهم ویصبحون على خیولهم، رهبانٌ باللیل، لیوث بالنهار»

بزرگ مردانى که شبها را نمى خوابند براى آنها زمزمه اى در نمازشان همچون زمزمه ى انبوه زنبوران، شبها را شب زنده دارى مى کنند و صبح مى کنند در حالى که بر مرکبهاى خویش سوارند (و آماده پیکار) راهبان شب هستند و شیران روز.

آگاهى و شناخت یاران

از ویژگیهاى آنان، اوج آگاهى و عمق دانایى و درایت آنهاست دلهاشان به نور معرفت درخشنده و نور باران است. به راهى که مى روند یقین کامل داشته لذا همچون کنیزى که از مولاى خود اطاعت مى کند، از امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ فرمانبردارى مى نمایند.

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند:

«ورجال کانّ قلوبهم زبر الحدید، لا یشوبها شک فی ذات اللّه أشد من الحجر . . . هم أطوع له من الأُمّة لسیّدها کالمصابیح . . . کانّ قلوبهم القنادیل»

مردانى که دلهاشان بسان پاره ى آهن است. در ایمانشان به خدا و وعده ى او ذرّه اى تردید ندارند و باور آنان از کوه سخت تر است . . . ایشان در فرمانبردارى از سالار خویش مطیع تر از کنیز نسبت به مولاى خود مى باشند. آنان بسان چراغهاى روشنگرند . . . دلهایشان بسان مشعلهاى پر نور است.

زیبا و ژرفترین توصیف براى یارن آن حضرت را در این سخن زیبا مى توان دید که مى فرماید:

هرگز قلب آنان به ذره اى از شک آلوده نمى شود. و این مقامى فراتر از فهم و درکهاست.

اتّحاد و برادرى یاران

از ویژگیهاى آنان، این است که اندیشه هایشان متحدّ و یگانه، دیدگاهشان همانند، دلهایشان به هم پیوسته و به هم گره خورده است نه اختلافى در رأى و اندیشه و گفتار آنان خواهى دید و نه در رفتارشان و همگى یک دل و یک قطب و یک زبان هستند.

از امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در وصف ایشان آمده است:

«کأنّما ربّاهم ابٌ واحد وأُمٌّ واحدة، قلوبهم مجتمعة بالمحبّة والنصیحة»

گویى یک پدر و مادر آنان را پرورانده و دلهایشان لبریز از مهر و محبّت و خیرخواهى است.

سنّ یاران

آنچه در روایات آمده این است که اکثر یاران آن حضرت در سنین جوانى اند; از امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ آمده که فرمودند:

«انّ أصحاب القائم شباب، لا کهول فیهم إلاّ کالکحل فی العین، أو کالملح فی الزاد وأقلّ الزاد الملح»

یاران حضرت همگى جوان هستند و سالخورده در میان ایشان نیست مگر مانند سرمه در چشم یا نمک در توشه و کمتر چیزى که بعنوان توشه حمل مى شود، نمک است.

خلاصه تعداد پیران در بین اصحاب حضرت بسیار اندک است و اکثریّت آنها جوان هستند.

در روایات تعداد یاران آنحضرت که ابتداى ظهور در مکّه حاضر شده و با او بیعت مى کنند 313 نفر ذکر شده است.

از امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ آمده که فرمودند:

«. . . ثمّ إذا قام، یجتمع إلیه أصحابه على عدة أهل بدر وهم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلاً»

هنگامى که قیام کند یاران اصلى او که شمارشان 313 نفر و به شمار یاران پیامبر در جنگ بدر است بسوى او اجتماع مى کنند.

امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:

«یبایع القائم ـ بین الرکن والمقام ـ ثلاثمائة و نیف عدّة أهل بدر فیهم النجباء من أهل مصر والابدال من أهل الشام والأخیار من أهل العراق»

با قائم ـ ارواحنا فداه ـ میان رکن و مقام، 313 شخصیت بزرگ ـ به شمار یاران پیامبر در بدر ـ بیعت مى نمایند در میان آنها چهره هاى برجسته از مصر و شایستگانى از شام و خوبانى از عراق هستند.

آرزوى شهادت

آرزوى بزرگ یاران خاصّ امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ به دوش کشیدن بار مسئولیت و به انجام رساندن وظایف و جهاد و شهادت در راه خداست چرا که معنا و مفهوم حقیقى شهادت را به شایستگى دریافته و ارزش آن در بارگاه خدا را آنگونه که باید، شناخته اند.

حضرت صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند:

«یدعون بالشهادة ویتمنّون أن یقتلوا فی سبیل اللّه، شعارهم یالثارات الحسین»

]براى خود و دیگران[ طلب شهادت مى کنند و آرزو دارند که در راه خدا کشته شوند و شعار آنان خونخواهى حسین ـ علیه السلام ـ است.

 

نه غرور و مستى و نه احساس ضعف

آنان نه به آفت غرور و مستى گرفتار مى شوند و نه از شمار اندک همراهان و پیشتازان در نخستین مراحل قیام و ظهور آنحضرت احساس وحشت و تنهایى مى کنند. زیرا انسانى که داراى ارتباط عمیق و خالصانه با آفریدگار تواناى هستى است با داشتن آن ارتباط و پیوند احساس وحشت نمى کند و نیز از پیوستن دیگران به راه و رسم نجات بخش و افتخارآفرین خویش و بسیارى همراهان، شادمان و مغرور نمى گردد.

حضرت امیرالمؤمنین على ـ علیه السلامـ فرمود:

«یؤلّف اللّه بین قلوبهم، لا یستوحشون من أحد ولا یفرحون بأحد یدخل فیهم»

خداوند بین دلهاى آنها الفت برقرار مى کند. ایشان از کسى و قدرتى وحشت ندارند و نه بخاطر پیوستن فرد یا قدرتى به گروهشان دچار شادمانى و غرور مى گردند.




mustafa miri ::: جمعه 86/1/24::: ساعت 1:52 عصر

بررسى شبهات مهدویت

السلام على المهدى الذى وعد الله تعالى الامم ان یجمع به الکلم و یلم به الشعث و یملا به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا ...(2)

نخست این که: شبهه شناسى مهدویت و پاسخ گویى به این شبهات و پرداختن به چنین مبحثى، خود یکى از ابعاد مهم تربیتى انتظار است; همان چیزى که یکى از محورهاى مهم در برگزارى این گفتمان به شمار آمده است.

اگر قرار باشد که مهدویت یکى از محورىترین پایه هاى تربیت فرد و جامعه باشد که هست، یقینا باید نسبت به آسیب شناسى این موضوع که یکى از بخش هاى مهم آن، شبهه شناسى مهدویت است تعمیق شود.
قطعا تإسیس موسساتى براى شناخت این شبهات و پاسخ گویى به آن، براى بناى چارچوب تربیتى بر اساس مهدویت و ((انتظار محور)) ضرورى به نظر مى رسد.
دوم این که: بررسى شبهات مهدویت، نیاز به فرصت بسیارى دارد.

اگر بخواهیم حق مطلب را ادا کنیم، باید از زوایاى مختلف این قضیه را مورد بررسى قرار دهیم.
باید شبهات دسته بندى شوند و محورهاى مهم این شبهات و شبهه انگیزانى که آن را در جامعه طرح کرده اند، مورد بررسى و تطبیق قرار بگیرد و حداقل پاسخ هاى اجمالى نسبت به مهم ترین محورهاى شبهات مطرح شود. بنابراین بحث حاضر را با عنوان ضرورت بررسى شبهات مهدویت ادامه مى دهیم.

مفهوم و ویژگى هاى شبهه

رابطه ى منطقى بین سوال و شبهه، عموم و خصوص مطلق است. هر شبهه اى سوال است، اما هر سوالى شبهه نیست. شبهه خودش نوعى سوال است. اما سوالى است که براى استفهام و طلب فهم، مطرح نشده است.

براى دانستن و گسترش معلومات و هدایت یافتن به راه صحیح، نیست. شبهه داراى مختصات و ویژگى هایى است که در اولین فصل صحبت در بخش هاى مختلف به همین مختصات و ویژگى ها خواهیم پرداخت; البته باز با تإکید بر این که قضیه ى شبهات مهدویت مورد نظر است.
بعضى از این شبهات محتوایى هستند; برخى به شکل و ظاهر این شبهات باز مى گردند; برخى به روش هاى طرح شبهه و برخى به شرایط محیطى اشاره مى کنند.
اولین ویژگى این است که شبهه داراى محتواى هجومى و نفى کننده است. این که مطرح شود آیا اصلا امام زمان(عج) به دنیا آمده اند؟ آیا ولادت حضرت مهدى(ع) شاهدى دارد؟ سوال کننده در این موارد مى خواهد اصل قضیه ى مهدویت را مورد هجوم قرار دهد و آن را نفى کند. در این صورت شما هر چه قدر هم که استدلال کنید یقینا قانع نخواهد شد.

او به دنبال این است که اصل ولادت و باور را خدشه دار کند.
ویژگى دوم که بى ارتباط با ویژگى اول نیست، این است که شبهه به انگیزه ى تخریب یک عقیده صورت مى گیرد.

این جا دیگر قصد فهمیدن نیست; قصد متزلزل کردن عقیده است. اگر در مورد غیبت امام زمان شبهات گوناگون ذکر شده، به این دلیل است که به انواع مختلف خواستند بگویند این غیبت امام زمان(ع) ساخته و پرداخته ى کسان خاصى است و واقعیت ندارد. مى خواهند این همه حرکت و پویایى که در بحث مهدویت و زیر چتر انتظار وجود دارد، مورد تخریب قرار بگیرد.
سومین ویژگى شبهه این است که با جاروجنجال و تبلیغات و استفاده از ابزارهاى مختلف براى رساندن آن شبهه همراه است.

غوغاسالارى در آن حاکم است.
درباره ى شبهه ى ظهور حضرت مهدى(ع) اگر سرى به اینترنت و نرم افزارهاى گوناگونى که در کشورهاى مختلف دنیا پخش شده بزنید، خواهید دید که چه قدر روى ظهور کسانى که خود را مهدى نامیده اند، تبلیغات صورت گرفته است.

در سودان، پاکستان، هند و سایر کشورهاى افریقایى، اروپایى و حتى امریکا ادعا کرده اند که ما همان مهدى موعودیم، و چه قدر با تبلیغات و تإکید روى این قضیه، در دنیا جنجال راه انداخته اند.
امروزه ده ها سایت از پایگاه هاى اینترنتى، منحصرا در اختیار کسانى است که مى خواهند عقاید مربوط به مهدویت را، با همان نگاهى که گفتیم، متزلزل کنند.
من نوشته ها و برگ هایى را به همراه دارم که در آن ها تصویر و مشخصات کسانى که در دنیا به عنوان مهدى ظهور کرده اند، آمده است.

تبلیغات گسترده اى در این باره انجام داده اند. اگر حوزه و علما و منتظران حضرت مهدى(ع) با تمام توان و هوشیارى در پى حفظ این سنگر نباشند، بسیارى از طرف داران جمهورى اسلامى و شیفتگان نظام ولایت فقیه و بسیارى از کسانى که در گوشه و کنار دنیا به آینده ى این انقلاب و تسلیم آن به دست امام زمان(عج) دل بسته اند، ناامید خواهند شد.
ویژگى چهارم شبهه این است که با پاسخ منطقى، بحث پایان نمى گیرد. کتاب هاى مختلفى که در چگونگى مباحثات شبهه انگیزان چاپ شده است، گویاى این واقعیت است.

هرجا علماى ما به پاسخ گویى برخاسته اند و مدارک و ادله و استدلال و براهین قطعى ارایه کرده اند، به سرعت بحث را منحرف مى کنند و یک بحث انحرافى دیگرى پیش مى کشند. بحث بر این نیست که شبهه انگیز باید قانع شود; مهم این است که کسانى که تحت تإثیر شبهه هاى او قرار مى گیرند، طرف مقابل و عقیده ى مورد هجومش را بى دفاع نبینند. جوان دانشگاهى ما فریب نخورد و گمان نکند که آن شبهه ها بى پاسخ اند. گمان نکند که مهدویت هم خیلى پایه و اساس محکمى ندارد.

زمانى که جوانان و بسیجیان ما، با عشق دیدار امام زمان(ع) به سوى میدان هاى جهاد حرکت مى کنند، حاضرند جانشان را هم در طبق اخلاص بگذارند و تقدیم آن یار منتظر بکنند، این جاست که شبهه انگیز به سراغ او مىآید:

از کجا مى دانى که امام زمان همانى باشد که مى گویى در جبهه هنگام خواندن دعا، دیدمش؟!
اصلا شاید امام زمان(عج) در شرایط و وضعیت خاصى در غیر جسمى که ما و شما داریم، زندگى مى کند; پس قابل رویت نیست. اگر این شبهه در او تحریک شد، حرکتش را از دست مى دهد و همین هدف شبهه انگیزان است. شبهه انگیز مى خواهد ظلمات ایجاد کند; مى خواهد تاریکى ایجاد کند; مى خواهد نقطه هاى روشن و امیدآفرین را از بین ببرد.
ویژگى پنجم شبهه این است که معمولا در فضایى غیر پاسخ گو رشد مى کند. شبهه انگیز در مجامع علمى کار نمى کند. شبهه اش را در موسسات تحقیقاتى شما مطرح نمى کند. از رسانه هاى مختلف استفاده مى کند; مقاله مى نویسد;

مصاحبه مى کند و حتى در سطحى بین المللى حرفش را ابراز مى کند تا کسانى که مخاطبش هستند، همان کسانى که هیچ سیطره ى علمى به موضوع ندارند، متزلزل شوند. مى خواهد عقاید صاف آنان را متزلزل کند. ما مسئولیم; در هر رده اى که هستیم، چه در حوزه، چه در دانشگاه، چه در مراکز تحقیقاتى، باید آگاهى بدهیم. سطح پاسخ گویى مردم را بالا ببریم. شبهه انگیز دنبال فرصت ها و ظرف ها و مکان هایى است که انسان هاى پاسخ گو در آن جا وجود نداشته باشند.
ویژگى ششم این شبهه این است که در حجمى زیاد و زمانى کم در جامعه فراگیر مى شود. یک باره مى بینید که بحث ولایت مطلقه ى امام معصوم و ولایت مطلقه ى فقیه که بنا به فرمایش صریح مولا امام زمان(عج)، حجت امام زمان اند و خود امام زمان، نیز حجت الله است، مورد تردید قرار مى گیرد.

با ابزارهاى مختلف و با تئورىهاى گوناگون سعى مى کنند این ولایت را در بین مردم غیراستدلالى، قابل تردید و شکننده جلوه دهند و ناگهان مى بینید که همه جا پرشد. و این نشان از انگیزه هاى تخریبى شبهه افکنان دارد.
هفتمین ویژگى شبهه این است که فراوانى آن، متناسب با اوضاع اجتماعى است. اگر در جامعه جوى ایجاد شود که خشونت ستیزى رسم شود، حتى قوانین جزایى دستگاه قضا نیز مورد تردید قرار خواهد گرفت. مى گویند:

مگر اسلام مى تواند دینى خشونتى باشد؟ یا به تعابیر دیگر. ناگهان مى بینید که در موضوع مهدویت نیز این شبهه بیش تر اوج مى گیرد و رشد مى یابد که امام زمان که دو سوم مردم دنیا را مى کشد; حتى براى این مطلب، به روایات استناد مى کنند. بعضى از روحانیون نیز متإسفانه گاهى بالاى منبر مى گویند:

امام زمان آن قدر مى کشد و آن قدر خون مى ریزد که تا زیر شکم اسبش خون بالا خواهد آمد! باید این گونه روایات و قضایا مورد بررسى قرار گیرد که تا چه حد علمى و قابل اعتماد هستند. این که چه قضاوتى در جامعه ایجاد مى کند و چه برشى بین اعتقاد به مهدویت و انتظار امیدآفرین به ظهور حضرت مهدى(عج) در جوانانى که احساسات لطیف دارند، به وجود مىآورد همه ى این ها باید مورد تعمیق و تدقیق قرار بگیرد. این بخش اول صحبت بود.

عوامل تإثیرگذار در تشدید جو شبهه

یکى از مسائل قابل توجه در مبحث شبهات مهدویت، منابع و عوامل تإثیرگذار در تشدید جو شبهه هاى مهدویت هستند. در این جا تعدادى از این عوامل را خواهیم شمرد.
1.
بحث از حضرت مهدى(عج) بحث یک جانبه اى نیست; بحثى است که از ابعاد تاریخى قابل ملاحظه است; از ابعاد کلامى و فلسفى، جامعه شناسى، روان شناسى و حتى مباحث اقتصادى و سیاسى داراى ثمرات زیادى است.

از جوانب گوناگون مى توان به این قضیه نگاه کرد و با نظرگاه هاى مختلفى قابلیت شبهه انگیزى دارد.
2.
تعداد روایات متشابه بودن، متخالف بودن و گاه متعارض بودن روایات این باب که بسیار زیاد است.
یکى از مشکلاتى که در حوزه داریم، این است که دو چیز در حوزه بسیار مظلوم اند: قرآن و شریک القرآن. آن چه باید اصلى ترین محور قرار بگیرد، قرآن است و شریک قرآن، امام زمان(عج). کسانى که روى این مباحث و روایات کار مى کنند، مطالبى در این باب خواهند یافت که گه گاه دستآویز همین شبهه افکنان نیز قرار مى گیرد.

در باب طول عمر، ولادت، زمان غیبت، کیفیت زندگى امام زمان و این که امام زمان(عج) داراى فرزندانى هستند یا نیستند و ... مطالب بسیار متفاوتى دیده مى شود. همه ى این ها قابل حل است.

این مباحث هرگز به این معنا نیست که این ها قابلیت تحلیل و حل شدن و پاسخ گویى قطعى ندارند. مهم این است که باید کسانى باشند و این اختلافات را حل کنند.
3.
کمبود تحقیقات در این باب که قبلا اشاره شد.
4.
عمومى بودن بحث، نسبت به همه ى مذاهب; نه فقط مذاهب اسلامى و حتى ادیان دیگر. در یک مرحله از مباحث فقهى، مخاطبین و کسانى که دغدغه ى فکرىشان این مباحث است، قشر خاصى از مردم هستند. خیلى از مباحث فقهى است که حتى نسبت به همه ى افراد جامعه نمى تواند عمومیت داشته باشد; اما مبحث مهدویت، نه فقط همه ى شیعیان را شامل مى شود، بلکه تمام مسلمان ها از تمام فرقه هاى گوناگون را شامل مى شود.

ادیان مختلف مخاطب مبحث مهدویت اند و این جا است که شمولیت بحث باعث مى شود که هر کس در هر کجاى دنیا با هر کیش و آیینى که دارد، نسبت به قضیه احساس ربط و ارتباط بکند و همین موجب توسعه ى دامنه ى شبهه است.
5.
کم اطلاعى; یکى از آفت هاى حوزه و دانشگاه، کم بود اطلاعات و آمار است. ما هنوز در خیلى از ابواب نظرسنجى به شکل عام نداریم یا اگر هست، بسیار محدود و بسته است.

اگر از دانشگاهیان آمار بگیریم، درصد بالایى از آنان یک حدیث از امام زمان(عج) حفظ نمى دانند; حتى بسیارى از حوزویان نیز نمى توانند ادعا کنند که یک یا چند کتاب از حضرت مهدى(ع) و مباحث مهدویت را به شکل دقیق مطالعه و تحقیق کرده اند، تا چه رسد به مردم عادى! مردم عادى فقط یک سرى اعتقادات ناب دارند.

به کوچه و بازار که نگاه مى کنیم، از روزهاى نیمه ى شعبان، نه فقط مردم، بچه ها نیز همه سراپا شور و احساس مى شوند; کار مى کنند و دنبال عشق امام زمان و ارادت به ایشان هستند.

اما عمق این احساس و ارتباط با امام زمان و گستره ى علمى که این ها را به امام زمان پیوند مى دهد، چه قدر است؟ این نیز یکى از مواردى است که شبهه انگیز را بسیار تحریک مى کند و حرکتش را سرعت مى بخشد.

اهمیت موضوع در بنیاد جامعه اى اسلامى و کفرستیز، زمانى آشکار مى شود که استکبار نگاه مى کند و مى بیند آن چه حرکت پویاى جوامع اسلامى و حتى مستضعفین جهان را علیه او تحریک مى کند، یکى از مبانى اش مهدویت و اعتقاد به ظهور مصلح است.

و مى بیند که باور مهدویت، تإمین کننده ى دهکده ى بزرگ جهانى و حاکمیت توحید در سراسر هستى است، همه ى این ها را براى حاکمیت خویش خطرساز مى بیند و بنابراین، مبانى مهدویت را مورد هدف قرار خواهد داد.

و از تمام امکانات مادى خویش، براى ساختن یک مهدى دروغین در گوشه اى از دنیا، بهره خواهد برد.
این حدیث معروف را شنیده اید که پیامبر اکرم(ص) فرموده اند:
...
یملإ به الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما ... ;(3)
... (
خدا) به وسیله ى او زمین را پر از داد و عدل مى کند و همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است ... .
این حدیث دستآویز کسانى قرار مى گیرد که مى خواهند ظلم و فساد و سکوت در مقابل ظلم و فساد در جامعه شایع شود. این شبهه را ایجاد مى کنند که چه کسى گفته ((قومى که منتظر مصلح است، باید خود صالح باشد))؟ خیر، آن کسى که منتظر مصلح است، باید تلاش کند تا ظلم و فساد زودتر و هر چه بیش تر جامعه را فرا گیرد.

این کم شبهه اى نیست. از بالاترین و خطرسازترین نوع شبهه هایى که در نوع بحث مهدویت مطرح شده و مطرح مى شود، همین گونه شبهات است.

نگرش هاى منفى درباره ى شبهه

من دو نگرش منفى در مورد شبهات مهدویت و بلکه کل شبهات ارایه مى کنم: یکى این که هر جا سوالى هست، شبهه تلقى شود.

جوان پویا و متفکر با اندیشه اى فعال و روحیه اى استدلال طلب، هر مطلبى را به سادگى نمى پذیرد; به همین دلیل در ذهن او، در مسائل مختلف سوال ایجاد مى شود; سوال هایش حتى ممکن است به شکلى در مقابل عقایدى که تاکنون داشته و عقایدى که دیگران دارند و به او انتقال مى دهند، قرار بگیرد. این شبهه نیست. شبهه داراى ویژگى هایى است که بدان ها اشاره کردیم.
اگر جوان پرسش کننده متهم به شبهه انگیزى شود و در نتیجه، پرسش او پاسخ داده نشود، چه روى خواهد داد؟
نگرش منفى دوم این که کسى هم که نفى شبهه و شبهه انگیزى در مورد مهدویت مى کند، خودش مخرب و تخریب گر است.

در حقیقت نوعى حکم تبرئه براى همه ى کسانى که مى خواهند عقاید مردم را خراب کنند صادر مى کند و مى خواهد مردم را از وجود این تخریب گران غافل کند. اینان مانند کسى هستند که دزدى را که از دیوار مردم به قصد دزدى بالا رفته، حارس و پاسبان منزل معرفى مى کند.
سوال براى بناى عقیده است. سوال محترم است و باید پاسخ داده شود. مقدس هم هست، چون باعث گسترش علم و معرفت و حکمت است; اما این که کسى شبهه انگیزان را تبرئه کند و شبهه را سوال قلمداد کند، رویکرد بسیار خطرناکى در پیش گرفته است. امیدواریم که بتوانیم با آگاهى و حوصله در مقابل این توطئه ها بایستیم.

شرایط پاسخ گویى به شبهه

در پاسخ گویى به شبهات باید به چند عامل توجه جدى داشت:
الف. این که باید جامعه آماده و واکسینه شود. سطح آگاهى جامعه بالا رود. مردم شبهه شناس شوند و معرفتشان در حد پاسخ گویى به پرسش و شبهه بالا رود.
ب. این که اصل شبهه به شکل دقیق شناسایى شود و به اهلش سپرده شود; یعنى متخصصین در شناسایى شبهه و پاسخ گویى به شبهه با تشکیل نهادها و موسسات پشتیبانى شوند.
ج. این که حوزه ى خاص و بستر رشد و گسترش شبهه، شناسایى شود.
د. اصل سرعت در پاسخ گویى; نگذاریم شبهه پراکنان همه جا را پر کنند و سپس درباره ى پاسخ گویى به آن چاره جویى کنیم.
ه" . افشاى شبهه انگیزان; برملا ساختن مقاصد شبهه انگیزان و رو کردن دست آنان.
و. برنامه ریزى حساب شده و کارشناسانه براى ایجاد و تقویت هوش مندى لازم در جامعه; نباید ابزار تقویت و پخش شبهه و شایعه شد.

باید شبهات را به گونه اى به سمت محققین، موسسات و مسئولینى که وظیفه ى پاسخ دهى را به عهده گرفته اند، ارجاع داد. یکى از این مراکز و موسسات، همین موسسه ى انتظار نور است که در بخش هاى گوناگون به گونه اى جدى فعالیت مى کند.

امیدواریم که بتوانیم تا آخرین نفس پاسدار مرزهاى مهدویت باشیم و این امانت بزرگ را به دست صاحبش برسانیم; هم چنان که امام راحل; فرمودند.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

آگاهى هاى امام(عج)



فانا یحیط علمنا بانبائکم،
و لا یعزب عنا شى من اخبارکم...;
پس به درستى که علم و دانش ما به خبرهاى شما احاطه دارد و چیزى از اخبار شما بر ما پوشیده نمى ماند... .
از سخنان امام زمان (عج)

بحارالانوار، ج 53، ص 175




mustafa miri ::: جمعه 86/1/24::: ساعت 1:52 عصر

قرآن و رویداد غدیر

آیت الله جعفر سبحانى

در رویداد «غدیر» گذشته بر آیه «تبلیغ» یعنى آیه: «یا اَیّها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» دو آیه دیگر نازل شده و به حادثه رنگ ابدى و جاودانى بخشیده است این دو آیه عبارتنداز:

1- آیه اکمال دین .

2- آیه سؤال عذاب.

اینک پیرامون هر دو آیه به بحث و گفتگو مىپردازیم :

«الیوم بئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً» 1

«امروز کافران از (نابودى) دین شما نومید شدند از آنان مترسید و از من بترسید، امروز دین شما را تکمیل کردم و نعمت خود را به پایان رسانیدم و اسلام را به (عنوان) دین، براى شما برگزیدم».

دقت در مضمون آیه اکمال دین، مىرساند که روز نزول آیه حادثه بسیار مهمى رخ داد، که مایه نومیدى دشمنان از پیروزى براسلام و موجب کمال دین و به پایان رسیدن نعمتهاى معنوى خدا شده است اکنون باید دید چه روزى مىتواند حامل چنین نویدهائى باشد، و با این خصوصیات و نشانهها خود را در عرصه تاریخ نشان دهد؟

1- آیا روز فتح مکه مىتواند داراى چنین خصوصیاتى باشد؟ به طور مسلم نه، زیرا در آن روز پیمانهاى مسلمانان با مشرکان به قوت خود باقى بود و هنوز مراسم حج بسان عصر جاهلى برگزار مىشد،و قسمتى از احکام اسلام پس از آن فرود آمده است از این جهت نه یأسى برکافران منطقه مستولى شده بود ونه آئین به معنى بیان فروع و نه به معنى تحکیم پایههاى آن، تکمیل گردیده بود.

2- آیا روز اعلام بیزارى از مشرکان مىتواند مظهر چنین روزى باشد، به تصور اینکه یأس و نومیدى در چنین روزى بر مشرکان مستولى گردید؟ باز مىگوئیم نه، زیرا بیان دین به معنى احکام در آن روز پایان نیافته بود به گواه اینکه قسمتى از «حدود» و «قصاص» و احکام مربوط به «کلاله» پس از اعلام بیزارى نازل گردیده است. بنابراین تنها مسأله یأس نشانه آن روز نیست، بلکه یأس توأم با تکمیل آئین؛ و هرگز در روز اعلام بیزارى این دو نوید، به صورت توأم، در آن روز تحقق نپذیرفته بود.

اکنون باید دید روزى که حامل این نوید گرانبها بود چه روزى بوده است؟!

گروهى نظر مىدهند که این روز، همان روز «عرفه» سال دهم هجرت است که در تاریخ به نام «حجةالوداع» معروف است ولى با توجه به حوادث تاریخى این دو نوید گرانبها در چنین روزى تحقق نپذیرفت.

اما مسأله یأس و نومیدى به دو صورت مىتواند مطرح گردد:

الف: یأس قریش و مشرکان شبه جزیره یک چنین نومیدى پیش از این روز تحقق پذیرفته بود و قریش در روز فتح مکه، و دیگر مشرکان در روز اعلام بیزارى، از پیروزى اسلام کاملاً مأیوس شده بودند در این صورت صحیح نخواهد بود که بگوئیم در روز عرفه سال دهم حجة الوداع یأس و نومیدى مشرکان جامه عمل پوشید در حالى که چنین کارى یک سال و اندى قبل، تحقق پذیرفته بود.

ب: یأس همه کافران روى زمین به یک چنین نومیدى تا آن روز جامه عمل نپوشیده بود.

اما مسأله تکمیل دین اگر مقصود از «دین» احکام و فروع دین باشد هرگز پرونده بیان احکام الهى در روز عرفه بسته نشد بلکه یک رشته احکام مربوط به «ربا و ارث و کلاله» پس از روز عرفه«حجةالوداع» نازل شده است. 2

تنها روزى که مىتواند بستر این دو نوید الهى باشد، همان روز «غدیر» است که با تعیین جانشین هم یأس بر دشمنان مستولى گردید، و هم آئین خدا تکمیل شد.

البته مقصود از یأس، نومیدى مخصوصى است که با تکمیل دین توأم مىباشد.

و مقصود از تکمیل دین، تکمیل ارکان و پىریزى اسباب بقأ آنست، نه بیان فروع و جزئیات، اکنون به بیان هر دو مطلب مىپردازیم:


الف: تعیین جانشین و استیلاء یأس
روزى که پیامبر جانشین خود را رسماً تعیین کرد، در آن روز کافران در یأس و نومیدى از محو نابودى اسلام، فرو رفتند زیرا آنان تصور مىکردند که آئین اسلام قائم به شخص پیامبر است و با رحلت رسول گرامى ازمیان مىرود و اوضاع به حال سابق باز مىگردد، وقتى مشاهده کردند که پیامبر فرد شایستهاى را (که از نظر علم و دانش عدالت و دادگرى، قدرت و قاطعیت بى نظیر بود)، براى رهبرى تعیین کرد و مسلمانان با او بیعت کردند، از زوال اسلام نومید گردیدند. و به کلى مأیوس شدند و دیدند که اسلام به صورت یک آئین ریشه دار در آمد، و دیگر براى آن تزلزلى نیست .

آیات قرآنى گواهى مىدهد که کافران پیوسته چشم طمع به دین مسلمانان دوخته بودند و آخرین آرزوى آنان این بود که مسلمانان را از آئین خود باز دارند، و به کیش نیاکان خود برگردانند چنانکه مىفرماید:

«ود کثیر من اهل الکتاب لویردونکم من بعد ایمانکم کفاراً» 3

«و بسیارى از اهل کتاب آرزو کردند که شماها را پس از ایمان، به سوى کفر بازگردانند».

ولى پیشرفت سریع اسلام در شبه جزیره و سقوط پایگاه شرک در مکه از امید آنان مىکاست ولى آخرین پناهگاه خیالى آنان این بود که چون آورنده آئین جدید، فرزندى ندارد که پس از درگذشت او حکومت جوان اسلام را رهبرى کند، از این لحاظ، اساس حکومت اسلامى پس از رحلت او فرو مىریزد و چیزى طول نمىکشد که بر آن پیروز مىشوند و وضع، به همان حال نخست باز مىگردد.

قرآن سخن کافران را در این باره براى ما نقل مىکند چنانکه مىفرماید:

«اَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرّبصُ به رَیْبَ المَنُون»4

«بلکه آنان مىگویند که او (پیامبر) شاعرى است و ما انتظار مىبریم که او دچار حوادث روزگار گردد و از دنیا برود.»

این آخرین نقشهاى بود که کافران به آن امیدوار بودند، ولى روزى که رسول خدا، وصى خویش و رهبر مسلمانان را پس از خود تعیین نمود، آن روز، روزى بود که شبحى از ترس و یأس برفراز زندگى مشرکان سایه افکند و طمع آنان از بین رفت .


ب: تکمیل دین
اگر آنروز با نصب خلیفه و تعیین جانشین، یأس بر مشرکان مستولى گردید، آئین اسلام نیز به صورت آئین کامل درآمد، و مقصود از «اکمال دین» در آیه، بیان فروع و وظائف عملى مسلمانان نیست، بلکه فراهم ساختن بقاء و پایدارى آنست و یا تحکیم و تثبیت علل استقرار و بقاء، یعنى تعیین رهبر، دین تکمیل گردید و با در نظر گرفتن این معنى جملههاى آیه با هم کاملاً مربوط و متناسب مىگردد. و روز تحقق این دو حادثه معین مىشود.


مدارک نزول آیه در غدیر
مفسران و محدثان اسلامى نزول آیه را در روز غدیر یادآور شدهاند. و ما در این جا به بخشى از این مدارک اشاره مىکنیم. و اگر مدارک شیعه را در این مورد، بر مدارک اهل سنت اضافه کنیم، قهراً مسأله به عالىترین حد از «تواتر» مىرسد.

علاقمندان مىتوانند به کتابهاى یاد شده در زیر مراجعه کنند در این کتابها که همگى به قلم دانشمندان اهل سنت نوشته شده است تصریح شده که این آیه در روز «غدیر» نازل گردیده است. مانند:

1- الولایة تألیف طبرى (متوفاى 310 ه".

2- تفسیر ابن کثیر شامى، (774 ه" ج 2، ص 14.

3- تفسیر الدرالمنثور سیوطى شافعى، متوفاى (911 ه" ج 2، ص 259 و الاتقان، ج 1، ص 31 (طه 1360).

4- تاریخ ابوبکر خطیب بغدادى، متوفاى (43) ج 8، ص 290.

5- شیخ الاسلام حموینى، در فراید السمطین باب 13.

6- خوارزمى، متوفاى (568 ه" در مناقب ص 80 و 94.

7- تاریخ ابن کثیر، ج 5، ص 2101.

8- تذکره سبط ابن جوزى حنفى، متوفاى (654) ص 18.

علامه عالیقدر مرحوم امینى در کتاب جاوید «الغدیر» ج 1، ص 230 به بعد، اقوال و روایات وارد از طریق اهل سنت را که همگى گواهى مىدهند که آیه «الیوم اکملت» در روز غدیر نازل شده است به تفصیل نقل کرده است... اما روایات شیعه درباره شأن نزول آیه شریفه، در کتابهاى مربوط به امامت و در تفاسیر معتبر موجود مىباشد.


نکاتى چند در مورد آیه
1- گروهى از مفسران مانند فخر رازى در «مفاتیح الغیب» و آلوسى در «روح المعانى» و عبده در «المنار» نقل مىکند که پیامبر پس از نزول این آیه، بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد.

هرگاه وفات رسول خدا (طبق نقل کلینى در کافى و نقل اهل سنت) روز دوازدهم ربیع اتفاق افتاده باشد، روز نزول آیه، روز هیجدهم ذى الحجه، روز غدیر خواهد بود. البته مشروط بر اینکه روز غدیر، و روز وفات پیامبر را حساب نکنیم، و دو ماه از سه ماه را پشت سر هم، 29 روز بگیریم.

2- بسیارى از روایات که نزول آیه را روز غدیر معرفى مىکنند، یادآور مىشوند که پیامبر پس از نصب على (ع) براى خلافت چنین فرمود:

«الله اکبرعلى اکمال الدین و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتى و بالولایة لعلى (ع) من بعدى» 5

« سپاس خداوندى را بر تکمیل آئین، و اتمام نعمت، و رضایت او بر رسالت من و ولایت على (ع) پس از من ».

همان طور که ملاحظه مىکنید: پیامبر، مضمون آیه مورد بحث را در کلام خود وارد کرده است و این خود مىرساند که آیه یاد شده درباره روز غدیر نازل گردیده است .

3- در حالى که این دلائل قطع آور، بر استقلال آیه گواهى مىدهند ولى خود آیه در لابلاى احکام مربوط به گوشتهاى حلال و حرام قرار گرفته است، و نکته آن برافراد آگاه از اوضاع صدر اسلام مخفى و پنهان نیست زیرا تاریخ و حدیث صحیح گواهى مىدهند که پیامبر خواست، وصیتنامهاى براى امت خود تنظیم کند که پس از وى گمراه نشوند وقتى شخصیتهاى متنفذ پى بردند که پیامبر مىخواهد درباره خلافت مطلبى بنویسد فوراً او را به هذیان گوئى متهم کردند. 6

این حادثه و مانند آنها که تاریخ یادآور آنها است، حاکى است که افرادى در آغاز اسلام درباره مسئله خلافت و جانشینى رسول گرامى، حساسیت خاصى داشتند و براى انکار آن حد و مرزى نمىشناختند.

به خاطر چنین شرائط حاکم بر جوّ نزول آیه، و براى محافظت آیه از هر نوع تحریف و تغییر، از یک اصل عقلائى پیروى شده است، و آن پوشانیدن شیئى نفیس با یک رشته امور ساده که کمتر مورد توجه قرار مىگیرد.

در این جا رسول گرامى به فرمان خدا مأمور است آیه مربوط به جانشینى را در میان مطالب ساده قرار دهد تإ؛ّّ" کمتر مورد توجه مخالفان سرسخت قرار گیرد و از این طریق این سند الهى به دست آیندگان برسد.

و همگى مىدانیم وضع و قرارگیرى هر آیهاى در هر جایى از سورهها به فرمان پیامبر و دستور او بوده است و اصولاً جمع آورى قرآن به همین صورت، مدرکى جز دستور پیامبر ندارد، و تاریخ جمع آورى قرآن به وسیله یاران او، فاقد ارزش تاریخى است و فقط کار یاران او نگارش قرآن به لهجه واحدى و طرد دیگر لهجهها بوده است. و مشروح این قسمت را باید در تاریخ قرآن خواند.


آیه سئوال عذاب
سومین آیهاى که پیرامون حادثه «غدیر» نازل شده، آیه «سؤال عذاب است.

توضیح اینکه وقتى پیامبر گرامى على (ع) را به عنوان خلیفه در روز غدیر خم، به خلافت نصب نمود، این خبر در اطراف منتشر شد، «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پیامبر آمد و گفت: ما را به یکتائى خدا دعوت کردى، ما نیز گواهى دادیم، سپس دستور دادى نماز و روزه و حج و زکات انجام دهیم، انجام دادیم، به این اندازه راضى نشدى حتى این جوان را (اشاره به على (ع) کرد) به جانشینى خود نصب کردى آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از جانب خدا ؟

پیامبر فرمود: سوگند به خدائى که خدائى جز او نیست، از جانب خدا است در این موقع نعمان صورت خود را ازپیامبر برگردانید و گفت:

«اللهم ان هذاهو الحق من عندک فامطِر علینا حجارة من السماء» 7

«خداوند! اگر این سخن حف، و از جانب تو است سنگى از آسمان بر ما فرودآر».

وقتى سخن او به پایان رسید ناگهان سنگى از آسمان فرود آمد و او را کشت و در این باره آیههاى یاد شده در زیر فرود آمد:

«سال سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع. من الله ذى المعارج» 8

«درخواست کننده درخواست عذاب کرد و واقع شد، این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمىتواند آن را دفع کند از سوى خداوند که داراى فرشتگانى است که به آسمان سعود مىکنند»9.

شأن نزول یاد شده را مفسران و محدثان شیعه و گروهى از اهل سنت که تعداد آنها به سى نفر مىرسد نقل کردهاند که مىتوان از خصوصیات آنها با مراجعه به کتاب «الغدیر» آگاه شد. 10

شأن نزول یاد شده مورد پذیرش علمأ اسلام بوده جز اینکه «ابن تیمیه» که با خاندان رسالت رابطه خوبى ندارد، در کتاب «منهاج السنة» که به راستى باید آن را «منهاج البدعة» نامید، با طرح اشکالات هفتگانه به انکار و تکذیب آن برخاسته است و مرحوم علامه امینى در نخستین جلد «الغدیر» به مجموع ایرادهاى او پاسخ منطقى داده است و ما به صورت فشرده به نقل اجمالى این پرسشها و پاسخها مىپردازیم:

1- سرگذشت غدیر پس از مراجعت از «حجةالوداع» بوده است در حالى که در شأن نزول دارد که نعمان در «ابطح» خدمت پیامبر رسید، و ابطح از آن سرزمین مکه است .

پاسخ: اولاً: در روایت سیره حلبى و سبط ابن جوزى و غیره وارد شده است که نعمان در مسجد مدینه حضور پیامبر رسید و این گفتگو را انجام داد.

و ثانیاً: ابطح در لغت عرب به سرزمین شنزار گفته مىشود و هر نقطهاى را که سیل از آن عبور مىکند، «ابطح» مىگویند در این مورد مراجعه به کتابهاى لغت کافى است .

2- سوره معارج مکى است و ده سال پیش از حادثه غدیر نازل شده است در این صورت چگونه مىتواند ناظر به حادثهاى باشد که پس از واقعه غدیر رخ داده است .

پاسخ: میزان در توصیف سورههاى به مکى و مدنى بودن اکثریت آیات هر سوره است چه بسیار سورههائى است که مکى است ولى برخى از آیات آن در مدینه نازل شده و بالعکس و با مراجعه به قرآنهائى که در بلاد عربى چاپ شده و در آغاز هر سوره به مکى و مدنى بودن آن سوره اشاره شده، این مطلب روشن مىگردد.

3- آیه «واذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء» 11 پس از جنگ بدر و پیش از حادثه غدیر نازل شده است .

پاسخ: این اشکال به راستى اشکال کودکانه است زیرا سخن پیرامون نزول این آیه نیست، (ناگفته نماند که این آیه پس از جنگ بدر نازل شده است)، بلکه سخن درباره آیه «سأل سائل بعذاب واقع» است و نزول آیه نخست پس از حادثه ارتباطى به نزول دومى در آن مقطع ندارد.

4- وجود پیامبر به حکم آیه «و ما کان الله لیعذ بهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون» 12 امان از عذاب است با وجود پیامبر، عذاب نازل نمىشود.

پاسخ: سیاق آیه حاکى است که مقصود عذابى است که گروهى را نابود سازد، بسان عذابهائى که قرآن در تاریخ پیامبران یادآور مىشود، نه عذاب یک فرد آن هم به درخواست خود وگرنه تاریخ گواهى مىدهد که افرادى با نفرین پیامبر هلاک شدهاند مانند «اسود بن مطلب» و «و مالک بن طلاله» و غیره.

5- اگر چنین حادثهاى رخ داده باشد باید بسان سرگذشت «اصحاب فیل» معروف گردد.

پاسخ: حادثهاى که مربوط به یک فرد تعلق دارد با آنچه که مربوط به یک جمعیت انبوه است فرق روشنى دارد، گذشته بر این براى نقل سرگذشت دومى دواعى فراوانى وجود داشت در حالى که درباره فضائل امام دواعى براخفاى آن بود با این وضع اگر سى دانشمند مبرز آنرا نقل کردهاند باید آجنرا مربوط به عنایت الهى دانست که از این طریق به حفظ حجت خود پرداخته است .

6- نعمان طبق شأن نزول، اصول پنجگانه را پذیرفته بود، در این صورت چگونه بر او عذاب فرود آمد؟

پاسخ: شأن نزول حاکى است که او نه تنها در برابر پیامبر تسلیم نبود، بلکه تسلیم خود را در برابر خدا نیز از دست داده بود زیرا گفت: اگر نصب على برخلافت از جانب خدا است عذابى بر او فرود آید، چه ارتدادى بالاتر از این .

7- در کتابهاى مربوط به ضبط اسامى صحابه، نامى از نعمان بن حارث نیست .

پاسخ: تعداد یاران پیامبر بیش از آن است که در کتابها و تراجم آمده است و کسانى که به تاریخ صحابه پرداختهاند هر کدام به اندازه اطلاعات خود، توانسته است اسامى گروهى را ضبط کند و مراجعه به مقدمه کتابهاى «الاستیعاب» و «اسدالغابه»، «والاصایة» و استدرکهائى که بر این کتابها نوشته شده است روشنگر این مطلب است.13

--------------------------------------------------------------------------------

پى نوشتها:
1-
سوره مائده، آیات 67 و .3 و سوره معارج، آیههاى 1 - .3 بعداً پیرامون آیههاى دوم و سوم بحث خواهیم کرد.
2-
الدرالمنثور، ج 1، ص 365 و ج 2، ص 251.
3-
سوره بقره، آیه 109.
4-
سوره طور، آیه 30.
5-
به کتاب شریف «الغدیر» ج 1، صفحات 112 مراجعه فرمائید.
6-
این مطلب در کتابهاى تاریخ و حدیث آمده است و بخارى، آن را در نقاط مختلفى ازصحیح خود نقل کرده ازآن جمله، ج 1، کتاب «العلم» ص 22، و مسلم در صحیح خود ج 2، ص 14 کتاب «وصایا» نیز آورده است .
7-
سوره انفال، آیه 32.
8-
سوره معارج، آیههاى 1 - 3.
9-
مجمع البیان، ج 5، ص 352.
10-
الغدیر، ج 1، ص 439 - 246.
11-
سوره انفال، آیه 32
12-
سوره انفال، آیه 33 خداند هرگز آنها را عذاب نمىکند تا تو در میان آنان هستى، و همچنین خداوند آنان را عذاب نمىکند در حالى که استغفار کنند.
13-
الغدیر، ج 1، ص 248 - 266

.

منبع:

www.muslimonline.ir


mustafa miri ::: جمعه 86/1/24::: ساعت 1:47 عصر

غدیر در قرآن و سنت


قرآن و رویداد غدیر

آیت الله جعفر سبحانى

در رویداد «غدیر» گذشته بر آیه «تبلیغ» یعنى آیه: «یا اَیّها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» دو آیه دیگر نازل شده و به حادثه رنگ ابدى و جاودانى بخشیده است این دو آیه عبارتنداز:

1- آیه اکمال دین .

2- آیه سؤال عذاب.

اینک پیرامون هر دو آیه به بحث و گفتگو مىپردازیم :

«الیوم بئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً» 1

«امروز کافران از (نابودى) دین شما نومید شدند از آنان مترسید و از من بترسید، امروز دین شما را تکمیل کردم و نعمت خود را به پایان رسانیدم و اسلام را به (عنوان) دین، براى شما برگزیدم».

دقت در مضمون آیه اکمال دین، مىرساند که روز نزول آیه حادثه بسیار مهمى رخ داد، که مایه نومیدى دشمنان از پیروزى براسلام و موجب کمال دین و به پایان رسیدن نعمتهاى معنوى خدا شده است اکنون باید دید چه روزى مىتواند حامل چنین نویدهائى باشد، و با این خصوصیات و نشانهها خود را در عرصه تاریخ نشان دهد؟

1- آیا روز فتح مکه مىتواند داراى چنین خصوصیاتى باشد؟ به طور مسلم نه، زیرا در آن روز پیمانهاى مسلمانان با مشرکان به قوت خود باقى بود و هنوز مراسم حج بسان عصر جاهلى برگزار مىشد،و قسمتى از احکام اسلام پس از آن فرود آمده است از این جهت نه یأسى برکافران منطقه مستولى شده بود ونه آئین به معنى بیان فروع و نه به معنى تحکیم پایههاى آن، تکمیل گردیده بود.

2- آیا روز اعلام بیزارى از مشرکان مىتواند مظهر چنین روزى باشد، به تصور اینکه یأس و نومیدى در چنین روزى بر مشرکان مستولى گردید؟ باز مىگوئیم نه، زیرا بیان دین به معنى احکام در آن روز پایان نیافته بود به گواه اینکه قسمتى از «حدود» و «قصاص» و احکام مربوط به «کلاله» پس از اعلام بیزارى نازل گردیده است. بنابراین تنها مسأله یأس نشانه آن روز نیست، بلکه یأس توأم با تکمیل آئین؛ و هرگز در روز اعلام بیزارى این دو نوید، به صورت توأم، در آن روز تحقق نپذیرفته بود.

اکنون باید دید روزى که حامل این نوید گرانبها بود چه روزى بوده است؟!

گروهى نظر مىدهند که این روز، همان روز «عرفه» سال دهم هجرت است که در تاریخ به نام «حجةالوداع» معروف است ولى با توجه به حوادث تاریخى این دو نوید گرانبها در چنین روزى تحقق نپذیرفت.

اما مسأله یأس و نومیدى به دو صورت مىتواند مطرح گردد:

الف: یأس قریش و مشرکان شبه جزیره یک چنین نومیدى پیش از این روز تحقق پذیرفته بود و قریش در روز فتح مکه، و دیگر مشرکان در روز اعلام بیزارى، از پیروزى اسلام کاملاً مأیوس شده بودند در این صورت صحیح نخواهد بود که بگوئیم در روز عرفه سال دهم حجة الوداع یأس و نومیدى مشرکان جامه عمل پوشید در حالى که چنین کارى یک سال و اندى قبل، تحقق پذیرفته بود.

ب: یأس همه کافران روى زمین به یک چنین نومیدى تا آن روز جامه عمل نپوشیده بود.

اما مسأله تکمیل دین اگر مقصود از «دین» احکام و فروع دین باشد هرگز پرونده بیان احکام الهى در روز عرفه بسته نشد بلکه یک رشته احکام مربوط به «ربا و ارث و کلاله» پس از روز عرفه«حجةالوداع» نازل شده است. 2

تنها روزى که مىتواند بستر این دو نوید الهى باشد، همان روز «غدیر» است که با تعیین جانشین هم یأس بر دشمنان مستولى گردید، و هم آئین خدا تکمیل شد.

البته مقصود از یأس، نومیدى مخصوصى است که با تکمیل دین توأم مىباشد.

و مقصود از تکمیل دین، تکمیل ارکان و پىریزى اسباب بقأ آنست، نه بیان فروع و جزئیات، اکنون به بیان هر دو مطلب مىپردازیم:


الف: تعیین جانشین و استیلاء یأس
روزى که پیامبر جانشین خود را رسماً تعیین کرد، در آن روز کافران در یأس و نومیدى از محو نابودى اسلام، فرو رفتند زیرا آنان تصور مىکردند که آئین اسلام قائم به شخص پیامبر است و با رحلت رسول گرامى ازمیان مىرود و اوضاع به حال سابق باز مىگردد، وقتى مشاهده کردند که پیامبر فرد شایستهاى را (که از نظر علم و دانش عدالت و دادگرى، قدرت و قاطعیت بى نظیر بود)، براى رهبرى تعیین کرد و مسلمانان با او بیعت کردند، از زوال اسلام نومید گردیدند. و به کلى مأیوس شدند و دیدند که اسلام به صورت یک آئین ریشه دار در آمد، و دیگر براى آن تزلزلى نیست .

آیات قرآنى گواهى مىدهد که کافران پیوسته چشم طمع به دین مسلمانان دوخته بودند و آخرین آرزوى آنان این بود که مسلمانان را از آئین خود باز دارند، و به کیش نیاکان خود برگردانند چنانکه مىفرماید:

«ود کثیر من اهل الکتاب لویردونکم من بعد ایمانکم کفاراً» 3

«و بسیارى از اهل کتاب آرزو کردند که شماها را پس از ایمان، به سوى کفر بازگردانند».

ولى پیشرفت سریع اسلام در شبه جزیره و سقوط پایگاه شرک در مکه از امید آنان مىکاست ولى آخرین پناهگاه خیالى آنان این بود که چون آورنده آئین جدید، فرزندى ندارد که پس از درگذشت او حکومت جوان اسلام را رهبرى کند، از این لحاظ، اساس حکومت اسلامى پس از رحلت او فرو مىریزد و چیزى طول نمىکشد که بر آن پیروز مىشوند و وضع، به همان حال نخست باز مىگردد.

قرآن سخن کافران را در این باره براى ما نقل مىکند چنانکه مىفرماید:

«اَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرّبصُ به رَیْبَ المَنُون»4

«بلکه آنان مىگویند که او (پیامبر) شاعرى است و ما انتظار مىبریم که او دچار حوادث روزگار گردد و از دنیا برود.»

این آخرین نقشهاى بود که کافران به آن امیدوار بودند، ولى روزى که رسول خدا، وصى خویش و رهبر مسلمانان را پس از خود تعیین نمود، آن روز، روزى بود که شبحى از ترس و یأس برفراز زندگى مشرکان سایه افکند و طمع آنان از بین رفت .


ب: تکمیل دین
اگر آنروز با نصب خلیفه و تعیین جانشین، یأس بر مشرکان مستولى گردید، آئین اسلام نیز به صورت آئین کامل درآمد، و مقصود از «اکمال دین» در آیه، بیان فروع و وظائف عملى مسلمانان نیست، بلکه فراهم ساختن بقاء و پایدارى آنست و یا تحکیم و تثبیت علل استقرار و بقاء، یعنى تعیین رهبر، دین تکمیل گردید و با در نظر گرفتن این معنى جملههاى آیه با هم کاملاً مربوط و متناسب مىگردد. و روز تحقق این دو حادثه معین مىشود.


مدارک نزول آیه در غدیر
مفسران و محدثان اسلامى نزول آیه را در روز غدیر یادآور شدهاند. و ما در این جا به بخشى از این مدارک اشاره مىکنیم. و اگر مدارک شیعه را در این مورد، بر مدارک اهل سنت اضافه کنیم، قهراً مسأله به عالىترین حد از «تواتر» مىرسد.

علاقمندان مىتوانند به کتابهاى یاد شده در زیر مراجعه کنند در این کتابها که همگى به قلم دانشمندان اهل سنت نوشته شده است تصریح شده که این آیه در روز «غدیر» نازل گردیده است. مانند:

1- الولایة تألیف طبرى (متوفاى 310 ه".

2- تفسیر ابن کثیر شامى، (774 ه" ج 2، ص 14.

3- تفسیر الدرالمنثور سیوطى شافعى، متوفاى (911 ه" ج 2، ص 259 و الاتقان، ج 1، ص 31 (طه 1360).

4- تاریخ ابوبکر خطیب بغدادى، متوفاى (43) ج 8، ص 290.

5- شیخ الاسلام حموینى، در فراید السمطین باب 13.

6- خوارزمى، متوفاى (568 ه" در مناقب ص 80 و 94.

7- تاریخ ابن کثیر، ج 5، ص 2101.

8- تذکره سبط ابن جوزى حنفى، متوفاى (654) ص 18.

علامه عالیقدر مرحوم امینى در کتاب جاوید «الغدیر» ج 1، ص 230 به بعد، اقوال و روایات وارد از طریق اهل سنت را که همگى گواهى مىدهند که آیه «الیوم اکملت» در روز غدیر نازل شده است به تفصیل نقل کرده است... اما روایات شیعه درباره شأن نزول آیه شریفه، در کتابهاى مربوط به امامت و در تفاسیر معتبر موجود مىباشد.


نکاتى چند در مورد آیه
1- گروهى از مفسران مانند فخر رازى در «مفاتیح الغیب» و آلوسى در «روح المعانى» و عبده در «المنار» نقل مىکند که پیامبر پس از نزول این آیه، بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد.

هرگاه وفات رسول خدا (طبق نقل کلینى در کافى و نقل اهل سنت) روز دوازدهم ربیع اتفاق افتاده باشد، روز نزول آیه، روز هیجدهم ذى الحجه، روز غدیر خواهد بود. البته مشروط بر اینکه روز غدیر، و روز وفات پیامبر را حساب نکنیم، و دو ماه از سه ماه را پشت سر هم، 29 روز بگیریم.

2- بسیارى از روایات که نزول آیه را روز غدیر معرفى مىکنند، یادآور مىشوند که پیامبر پس از نصب على (ع) براى خلافت چنین فرمود:

«الله اکبرعلى اکمال الدین و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتى و بالولایة لعلى (ع) من بعدى» 5

« سپاس خداوندى را بر تکمیل آئین، و اتمام نعمت، و رضایت او بر رسالت من و ولایت على (ع) پس از من ».

همان طور که ملاحظه مىکنید: پیامبر، مضمون آیه مورد بحث را در کلام خود وارد کرده است و این خود مىرساند که آیه یاد شده درباره روز غدیر نازل گردیده است .

3- در حالى که این دلائل قطع آور، بر استقلال آیه گواهى مىدهند ولى خود آیه در لابلاى احکام مربوط به گوشتهاى حلال و حرام قرار گرفته است، و نکته آن برافراد آگاه از اوضاع صدر اسلام مخفى و پنهان نیست زیرا تاریخ و حدیث صحیح گواهى مىدهند که پیامبر خواست، وصیتنامهاى براى امت خود تنظیم کند که پس از وى گمراه نشوند وقتى شخصیتهاى متنفذ پى بردند که پیامبر مىخواهد درباره خلافت مطلبى بنویسد فوراً او را به هذیان گوئى متهم کردند. 6

این حادثه و مانند آنها که تاریخ یادآور آنها است، حاکى است که افرادى در آغاز اسلام درباره مسئله خلافت و جانشینى رسول گرامى، حساسیت خاصى داشتند و براى انکار آن حد و مرزى نمىشناختند.

به خاطر چنین شرائط حاکم بر جوّ نزول آیه، و براى محافظت آیه از هر نوع تحریف و تغییر، از یک اصل عقلائى پیروى شده است، و آن پوشانیدن شیئى نفیس با یک رشته امور ساده که کمتر مورد توجه قرار مىگیرد.

در این جا رسول گرامى به فرمان خدا مأمور است آیه مربوط به جانشینى را در میان مطالب ساده قرار دهد تإ؛ّّ" کمتر مورد توجه مخالفان سرسخت قرار گیرد و از این طریق این سند الهى به دست آیندگان برسد.

و همگى مىدانیم وضع و قرارگیرى هر آیهاى در هر جایى از سورهها به فرمان پیامبر و دستور او بوده است و اصولاً جمع آورى قرآن به همین صورت، مدرکى جز دستور پیامبر ندارد، و تاریخ جمع آورى قرآن به وسیله یاران او، فاقد ارزش تاریخى است و فقط کار یاران او نگارش قرآن به لهجه واحدى و طرد دیگر لهجهها بوده است. و مشروح این قسمت را باید در تاریخ قرآن خواند.


آیه سئوال عذاب
سومین آیهاى که پیرامون حادثه «غدیر» نازل شده، آیه «سؤال عذاب است.

توضیح اینکه وقتى پیامبر گرامى على (ع) را به عنوان خلیفه در روز غدیر خم، به خلافت نصب نمود، این خبر در اطراف منتشر شد، «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پیامبر آمد و گفت: ما را به یکتائى خدا دعوت کردى، ما نیز گواهى دادیم، سپس دستور دادى نماز و روزه و حج و زکات انجام دهیم، انجام دادیم، به این اندازه راضى نشدى حتى این جوان را (اشاره به على (ع) کرد) به جانشینى خود نصب کردى آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از جانب خدا ؟

پیامبر فرمود: سوگند به خدائى که خدائى جز او نیست، از جانب خدا است در این موقع نعمان صورت خود را ازپیامبر برگردانید و گفت:

«اللهم ان هذاهو الحق من عندک فامطِر علینا حجارة من السماء» 7

«خداوند! اگر این سخن حف، و از جانب تو است سنگى از آسمان بر ما فرودآر».

وقتى سخن او به پایان رسید ناگهان سنگى از آسمان فرود آمد و او را کشت و در این باره آیههاى یاد شده در زیر فرود آمد:

«سال سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع. من الله ذى المعارج» 8

«درخواست کننده درخواست عذاب کرد و واقع شد، این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمىتواند آن را دفع کند از سوى خداوند که داراى فرشتگانى است که به آسمان سعود مىکنند»9.

شأن نزول یاد شده را مفسران و محدثان شیعه و گروهى از اهل سنت که تعداد آنها به سى نفر مىرسد نقل کردهاند که مىتوان از خصوصیات آنها با مراجعه به کتاب «الغدیر» آگاه شد. 10

شأن نزول یاد شده مورد پذیرش علمأ اسلام بوده جز اینکه «ابن تیمیه» که با خاندان رسالت رابطه خوبى ندارد، در کتاب «منهاج السنة» که به راستى باید آن را «منهاج البدعة» نامید، با طرح اشکالات هفتگانه به انکار و تکذیب آن برخاسته است و مرحوم علامه امینى در نخستین جلد «الغدیر» به مجموع ایرادهاى او پاسخ منطقى داده است و ما به صورت فشرده به نقل اجمالى این پرسشها و پاسخها مىپردازیم:

1- سرگذشت غدیر پس از مراجعت از «حجةالوداع» بوده است در حالى که در شأن نزول دارد که نعمان در «ابطح» خدمت پیامبر رسید، و ابطح از آن سرزمین مکه است .

پاسخ: اولاً: در روایت سیره حلبى و سبط ابن جوزى و غیره وارد شده است که نعمان در مسجد مدینه حضور پیامبر رسید و این گفتگو را انجام داد.

و ثانیاً: ابطح در لغت عرب به سرزمین شنزار گفته مىشود و هر نقطهاى را که سیل از آن عبور مىکند، «ابطح» مىگویند در این مورد مراجعه به کتابهاى لغت کافى است .

2- سوره معارج مکى است و ده سال پیش از حادثه غدیر نازل شده است در این صورت چگونه مىتواند ناظر به حادثهاى باشد که پس از واقعه غدیر رخ داده است .

پاسخ: میزان در توصیف سورههاى به مکى و مدنى بودن اکثریت آیات هر سوره است چه بسیار سورههائى است که مکى است ولى برخى از آیات آن در مدینه نازل شده و بالعکس و با مراجعه به قرآنهائى که در بلاد عربى چاپ شده و در آغاز هر سوره به مکى و مدنى بودن آن سوره اشاره شده، این مطلب روشن مىگردد.

3- آیه «واذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء» 11 پس از جنگ بدر و پیش از حادثه غدیر نازل شده است .

پاسخ: این اشکال به راستى اشکال کودکانه است زیرا سخن پیرامون نزول این آیه نیست، (ناگفته نماند که این آیه پس از جنگ بدر نازل شده است)، بلکه سخن درباره آیه «سأل سائل بعذاب واقع» است و نزول آیه نخست پس از حادثه ارتباطى به نزول دومى در آن مقطع ندارد.

4- وجود پیامبر به حکم آیه «و ما کان الله لیعذ بهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون» 12 امان از عذاب است با وجود پیامبر، عذاب نازل نمىشود.

پاسخ: سیاق آیه حاکى است که مقصود عذابى است که گروهى را نابود سازد، بسان عذابهائى که قرآن در تاریخ پیامبران یادآور مىشود، نه عذاب یک فرد آن هم به درخواست خود وگرنه تاریخ گواهى مىدهد که افرادى با نفرین پیامبر هلاک شدهاند مانند «اسود بن مطلب» و «و مالک بن طلاله» و غیره.

5- اگر چنین حادثهاى رخ داده باشد باید بسان سرگذشت «اصحاب فیل» معروف گردد.

پاسخ: حادثهاى که مربوط به یک فرد تعلق دارد با آنچه که مربوط به یک جمعیت انبوه است فرق روشنى دارد، گذشته بر این براى نقل سرگذشت دومى دواعى فراوانى وجود داشت در حالى که درباره فضائل امام دواعى براخفاى آن بود با این وضع اگر سى دانشمند مبرز آنرا نقل کردهاند باید آجنرا مربوط به عنایت الهى دانست که از این طریق به حفظ حجت خود پرداخته است .

6- نعمان طبق شأن نزول، اصول پنجگانه را پذیرفته بود، در این صورت چگونه بر او عذاب فرود آمد؟

پاسخ: شأن نزول حاکى است که او نه تنها در برابر پیامبر تسلیم نبود، بلکه تسلیم خود را در برابر خدا نیز از دست داده بود زیرا گفت: اگر نصب على برخلافت از جانب خدا است عذابى بر او فرود آید، چه ارتدادى بالاتر از این .

7- در کتابهاى مربوط به ضبط اسامى صحابه، نامى از نعمان بن حارث نیست .

پاسخ: تعداد یاران پیامبر بیش از آن است که در کتابها و تراجم آمده است و کسانى که به تاریخ صحابه پرداختهاند هر کدام به اندازه اطلاعات خود، توانسته است اسامى گروهى را ضبط کند و مراجعه به مقدمه کتابهاى «الاستیعاب» و «اسدالغابه»، «والاصایة» و استدرکهائى که بر این کتابها نوشته شده است روشنگر این مطلب است.1




mustafa miri ::: جمعه 86/1/24::: ساعت 1:47 عصر

<      1   2   3   4   5   >>   >
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 14


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :5266
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<