سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسادت و تملّق روا نیست، جز درجستجوی دانش . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

^^^^^^*** طوبی معارف ***^^^^^^

وظایف و مسئولیتهای شیعه علی علیه السلام

و اما مسئولیت شیعه یا مسئولیت ما :

مسئولیت ما که شیعه علی هستیم و به آن افتخار می کنیم،

مسئولیت ما که شیعه علی هستیم و دنیا ما را به جهت امیرالمؤمنین شناخته است که :

(و معروفین بتصدیقنا إیاکم)

مسئولیت ما که شیعه علی هستیم و خدای را بر تمسک به ولایت امیرالمؤمنین حمد می کنیم:

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه أمیرالمؤمنین

آیا همین افتخار و اعتقاد و تمسک ما را بس است و دیگر مسئولیتی بر دوش ما نیست؟

پس علی وار بودن، علی وار زیستن و علی وار مردن چه می شود؟

آیا همین که بگوییم علی به عثمان بن حنیف که از خواص اصحاب اوست فرموده شما نمی توانید مثل من عمل کنید و اینکه امام سجاد زین العابدین در مقابل زهد و عبادت امیرالمؤمنین احساس عجز می کنند، اینکه امام باقر (ع) می فرماید: از ما معصومین هم هیچ کس توان انجام دادن اعمال علی (ع) را ندارد، آیا برای توجیه بی مسئولیتی ما کافی است؟

پس فرمایش علی (ع) چه می شود، که می فرماید :

إن لکل مأموم إماماً یقتدی به

هر پیروی را امامی است که به او اقتدا می کند و از او پیروی می نماید.

علی (ع) خود پاسخ ما را داده است و پس از ذکر سیره خود و ذکر اینکه شما توانایی چنین عمل کردنی را ندارید، می فرماید :

و لکن أعینونی بورعِ و إجتهادِ و عقهِ و سدادِ

اما با پرهیزکاری و تلاش فراوان و پاکدامنی و راستی مرا یاری دهید.

پس سخن در این نیست که ما یا جامعه ما بتواند خود را همگون و همسان با علی بن ابیطالب کند. سخن در پیدا کردن سمت و جهت حرکت است،‌یعنی :

مسئولیت ما و جامعه شیعی و علوی ما قرار گرفتن در سمت وسویی است که به علی (ع) منتهی می شود.

مسئولیت ما قرار گرفتن در جبهه ای است که علی (ع) علمدار اوست. پس اگر جامعه ما جامعه ای شیعی و حکومت ما حکومتی علوی است،‌با توجه به بارزترین شاخصه های امیرالمؤمنین در دوران حکومتش، مسئولیت فعلی ما چیست؟

1- تلاش جهت برقراری عدالت اجتماعی و تبدیل آ‌ن به فرهنگ ملی

عدالت اجتماعی یعنی یکسان بودن نظر و نگاه حکومت نسبت به آحاد مردم در مقابل قانون، امتیازات و برخوردها از یکسو و یکسان بودن حرکت و نگاه و اشاره مسئولین از بالاترین رده ها تا پایین ترین رده ها در پرداختن به مشکلات مردم از سوی دیگر. یعنی اینکه همه مردم جامع احساس کنند که به طور یکسان از برکات نظام اسلامی بهره مند می گردند و برای رسیدن به چنین مرتبه ای باید هیچ یک از اصول و ارزشها تحت الشعاع ملاحظه کاری و شخصیت افراد صاحب نفوذ قرار نگیرد. و البته همین عدالت امیرالمؤمنین بود که موجب شد کسانی که صاحب نفوذ بودند نتوانند او را تحمل کنند و در پایان هم (قتل فی محراب عبادته لشده عدله). گر چه توده های مردم از عدالت امیرالمؤمنین مسرور بودند اما متاسفانه به علت ضعیف بودن قدرت تحلیل مردم، افراد صاحب نفوذ برافکار مردم اثرمی گذاشتند و آنها را به انحراف و مخالفت می کشیدند.

پس مسئولیت ما اجرای عدالت در هر مقام و منصب به مقدار توان و طاقت است.

باید عدالتی را که می شود اجرا کرد ، به اجرا در آ‌ورد و برای رسیدن به آن ، مردم باید معنای عالت را بفهماندن تا عدالت به صورت یک فرهنگ در آمده و قابل تحمل شود و مردم برای رسیدن به آن تلاش کنند.

2- علاج بیماریهای اساسی جامعه اسلامی از طریق زهد علوی

اگر چه اکثریت مردم زمان امیرالمؤمنین کسانی بودند که از لذتهای دنیا محروم بودند، اما امیرالمؤمنین همچنان بر زهد تأکید می کرد و خطابش در این تأکید با متمکنین و ثروتمندان جامعه بود. امروز هم اکثریت مردم ما از یک سری امکانات اولیه زندگی محرومند، اما برخورداران از امتیازات دنیا، همچنان هم مورد خطاب کلام مولا علی (ع) می باشند و کسانی که مسئولیت دولتی دارند،‌بار مسئولیتشان سنگین تر است.

اجرای این دو سیره، مسئولیتی است که در پیش روی همه ماست.

امیرالمؤمنین این دو مشعل را روشن کرده است تا همه تاریخ را روشن کند و اگر کسانی سرپیچی کنند خودشان ضرر خواهند دید.

چرا که :

نام علی ، یاد علی و درس علی در تاریخ فراموش نخواهد شد.

منبع:

www.emamali.net




mustafa miri ::: جمعه 86/1/24::: ساعت 1:47 عصر

قرآن و رویداد غدیر

آیت الله جعفر سبحانى

در رویداد «غدیر» گذشته بر آیه «تبلیغ» یعنى آیه: «یا اَیّها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» دو آیه دیگر نازل شده و به حادثه رنگ ابدى و جاودانى بخشیده است این دو آیه عبارتنداز:

1- آیه اکمال دین .

2- آیه سؤال عذاب.

اینک پیرامون هر دو آیه به بحث و گفتگو مىپردازیم :

«الیوم بئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً» 1

«امروز کافران از (نابودى) دین شما نومید شدند از آنان مترسید و از من بترسید، امروز دین شما را تکمیل کردم و نعمت خود را به پایان رسانیدم و اسلام را به (عنوان) دین، براى شما برگزیدم».

دقت در مضمون آیه اکمال دین، مىرساند که روز نزول آیه حادثه بسیار مهمى رخ داد، که مایه نومیدى دشمنان از پیروزى براسلام و موجب کمال دین و به پایان رسیدن نعمتهاى معنوى خدا شده است اکنون باید دید چه روزى مىتواند حامل چنین نویدهائى باشد، و با این خصوصیات و نشانهها خود را در عرصه تاریخ نشان دهد؟

1- آیا روز فتح مکه مىتواند داراى چنین خصوصیاتى باشد؟ به طور مسلم نه، زیرا در آن روز پیمانهاى مسلمانان با مشرکان به قوت خود باقى بود و هنوز مراسم حج بسان عصر جاهلى برگزار مىشد،و قسمتى از احکام اسلام پس از آن فرود آمده است از این جهت نه یأسى برکافران منطقه مستولى شده بود ونه آئین به معنى بیان فروع و نه به معنى تحکیم پایههاى آن، تکمیل گردیده بود.

2- آیا روز اعلام بیزارى از مشرکان مىتواند مظهر چنین روزى باشد، به تصور اینکه یأس و نومیدى در چنین روزى بر مشرکان مستولى گردید؟ باز مىگوئیم نه، زیرا بیان دین به معنى احکام در آن روز پایان نیافته بود به گواه اینکه قسمتى از «حدود» و «قصاص» و احکام مربوط به «کلاله» پس از اعلام بیزارى نازل گردیده است. بنابراین تنها مسأله یأس نشانه آن روز نیست، بلکه یأس توأم با تکمیل آئین؛ و هرگز در روز اعلام بیزارى این دو نوید، به صورت توأم، در آن روز تحقق نپذیرفته بود.

اکنون باید دید روزى که حامل این نوید گرانبها بود چه روزى بوده است؟!

گروهى نظر مىدهند که این روز، همان روز «عرفه» سال دهم هجرت است که در تاریخ به نام «حجةالوداع» معروف است ولى با توجه به حوادث تاریخى این دو نوید گرانبها در چنین روزى تحقق نپذیرفت.

اما مسأله یأس و نومیدى به دو صورت مىتواند مطرح گردد:

الف: یأس قریش و مشرکان شبه جزیره یک چنین نومیدى پیش از این روز تحقق پذیرفته بود و قریش در روز فتح مکه، و دیگر مشرکان در روز اعلام بیزارى، از پیروزى اسلام کاملاً مأیوس شده بودند در این صورت صحیح نخواهد بود که بگوئیم در روز عرفه سال دهم حجة الوداع یأس و نومیدى مشرکان جامه عمل پوشید در حالى که چنین کارى یک سال و اندى قبل، تحقق پذیرفته بود.

ب: یأس همه کافران روى زمین به یک چنین نومیدى تا آن روز جامه عمل نپوشیده بود.

اما مسأله تکمیل دین اگر مقصود از «دین» احکام و فروع دین باشد هرگز پرونده بیان احکام الهى در روز عرفه بسته نشد بلکه یک رشته احکام مربوط به «ربا و ارث و کلاله» پس از روز عرفه«حجةالوداع» نازل شده است. 2

تنها روزى که مىتواند بستر این دو نوید الهى باشد، همان روز «غدیر» است که با تعیین جانشین هم یأس بر دشمنان مستولى گردید، و هم آئین خدا تکمیل شد.

البته مقصود از یأس، نومیدى مخصوصى است که با تکمیل دین توأم مىباشد.

و مقصود از تکمیل دین، تکمیل ارکان و پىریزى اسباب بقأ آنست، نه بیان فروع و جزئیات، اکنون به بیان هر دو مطلب مىپردازیم:


الف: تعیین جانشین و استیلاء یأس
روزى که پیامبر جانشین خود را رسماً تعیین کرد، در آن روز کافران در یأس و نومیدى از محو نابودى اسلام، فرو رفتند زیرا آنان تصور مىکردند که آئین اسلام قائم به شخص پیامبر است و با رحلت رسول گرامى ازمیان مىرود و اوضاع به حال سابق باز مىگردد، وقتى مشاهده کردند که پیامبر فرد شایستهاى را (که از نظر علم و دانش عدالت و دادگرى، قدرت و قاطعیت بى نظیر بود)، براى رهبرى تعیین کرد و مسلمانان با او بیعت کردند، از زوال اسلام نومید گردیدند. و به کلى مأیوس شدند و دیدند که اسلام به صورت یک آئین ریشه دار در آمد، و دیگر براى آن تزلزلى نیست .

آیات قرآنى گواهى مىدهد که کافران پیوسته چشم طمع به دین مسلمانان دوخته بودند و آخرین آرزوى آنان این بود که مسلمانان را از آئین خود باز دارند، و به کیش نیاکان خود برگردانند چنانکه مىفرماید:

«ود کثیر من اهل الکتاب لویردونکم من بعد ایمانکم کفاراً» 3

«و بسیارى از اهل کتاب آرزو کردند که شماها را پس از ایمان، به سوى کفر بازگردانند».

ولى پیشرفت سریع اسلام در شبه جزیره و سقوط پایگاه شرک در مکه از امید آنان مىکاست ولى آخرین پناهگاه خیالى آنان این بود که چون آورنده آئین جدید، فرزندى ندارد که پس از درگذشت او حکومت جوان اسلام را رهبرى کند، از این لحاظ، اساس حکومت اسلامى پس از رحلت او فرو مىریزد و چیزى طول نمىکشد که بر آن پیروز مىشوند و وضع، به همان حال نخست باز مىگردد.

قرآن سخن کافران را در این باره براى ما نقل مىکند چنانکه مىفرماید:

«اَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرّبصُ به رَیْبَ المَنُون»4

«بلکه آنان مىگویند که او (پیامبر) شاعرى است و ما انتظار مىبریم که او دچار حوادث روزگار گردد و از دنیا برود.»

این آخرین نقشهاى بود که کافران به آن امیدوار بودند، ولى روزى که رسول خدا، وصى خویش و رهبر مسلمانان را پس از خود تعیین نمود، آن روز، روزى بود که شبحى از ترس و یأس برفراز زندگى مشرکان سایه افکند و طمع آنان از بین رفت .


ب: تکمیل دین
اگر آنروز با نصب خلیفه و تعیین جانشین، یأس بر مشرکان مستولى گردید، آئین اسلام نیز به صورت آئین کامل درآمد، و مقصود از «اکمال دین» در آیه، بیان فروع و وظائف عملى مسلمانان نیست، بلکه فراهم ساختن بقاء و پایدارى آنست و یا تحکیم و تثبیت علل استقرار و بقاء، یعنى تعیین رهبر، دین تکمیل گردید و با در نظر گرفتن این معنى جملههاى آیه با هم کاملاً مربوط و متناسب مىگردد. و روز تحقق این دو حادثه معین مىشود.


مدارک نزول آیه در غدیر
مفسران و محدثان اسلامى نزول آیه را در روز غدیر یادآور شدهاند. و ما در این جا به بخشى از این مدارک اشاره مىکنیم. و اگر مدارک شیعه را در این مورد، بر مدارک اهل سنت اضافه کنیم، قهراً مسأله به عالىترین حد از «تواتر» مىرسد.

علاقمندان مىتوانند به کتابهاى یاد شده در زیر مراجعه کنند در این کتابها که همگى به قلم دانشمندان اهل سنت نوشته شده است تصریح شده که این آیه در روز «غدیر» نازل گردیده است. مانند:

1- الولایة تألیف طبرى (متوفاى 310 ه".

2- تفسیر ابن کثیر شامى، (774 ه" ج 2، ص 14.

3- تفسیر الدرالمنثور سیوطى شافعى، متوفاى (911 ه" ج 2، ص 259 و الاتقان، ج 1، ص 31 (طه 1360).

4- تاریخ ابوبکر خطیب بغدادى، متوفاى (43) ج 8، ص 290.

5- شیخ الاسلام حموینى، در فراید السمطین باب 13.

6- خوارزمى، متوفاى (568 ه" در مناقب ص 80 و 94.

7- تاریخ ابن کثیر، ج 5، ص 2101.

8- تذکره سبط ابن جوزى حنفى، متوفاى (654) ص 18.

علامه عالیقدر مرحوم امینى در کتاب جاوید «الغدیر» ج 1، ص 230 به بعد، اقوال و روایات وارد از طریق اهل سنت را که همگى گواهى مىدهند که آیه «الیوم اکملت» در روز غدیر نازل شده است به تفصیل نقل کرده است... اما روایات شیعه درباره شأن نزول آیه شریفه، در کتابهاى مربوط به امامت و در تفاسیر معتبر موجود مىباشد.


نکاتى چند در مورد آیه
1- گروهى از مفسران مانند فخر رازى در «مفاتیح الغیب» و آلوسى در «روح المعانى» و عبده در «المنار» نقل مىکند که پیامبر پس از نزول این آیه، بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد.

هرگاه وفات رسول خدا (طبق نقل کلینى در کافى و نقل اهل سنت) روز دوازدهم ربیع اتفاق افتاده باشد، روز نزول آیه، روز هیجدهم ذى الحجه، روز غدیر خواهد بود. البته مشروط بر اینکه روز غدیر، و روز وفات پیامبر را حساب نکنیم، و دو ماه از سه ماه را پشت سر هم، 29 روز بگیریم.

2- بسیارى از روایات که نزول آیه را روز غدیر معرفى مىکنند، یادآور مىشوند که پیامبر پس از نصب على (ع) براى خلافت چنین فرمود:

«الله اکبرعلى اکمال الدین و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتى و بالولایة لعلى (ع) من بعدى» 5

« سپاس خداوندى را بر تکمیل آئین، و اتمام نعمت، و رضایت او بر رسالت من و ولایت على (ع) پس از من ».

همان طور که ملاحظه مىکنید: پیامبر، مضمون آیه مورد بحث را در کلام خود وارد کرده است و این خود مىرساند که آیه یاد شده درباره روز غدیر نازل گردیده است .

3- در حالى که این دلائل قطع آور، بر استقلال آیه گواهى مىدهند ولى خود آیه در لابلاى احکام مربوط به گوشتهاى حلال و حرام قرار گرفته است، و نکته آن برافراد آگاه از اوضاع صدر اسلام مخفى و پنهان نیست زیرا تاریخ و حدیث صحیح گواهى مىدهند که پیامبر خواست، وصیتنامهاى براى امت خود تنظیم کند که پس از وى گمراه نشوند وقتى شخصیتهاى متنفذ پى بردند که پیامبر مىخواهد درباره خلافت مطلبى بنویسد فوراً او را به هذیان گوئى متهم کردند. 6

این حادثه و مانند آنها که تاریخ یادآور آنها است، حاکى است که افرادى در آغاز اسلام درباره مسئله خلافت و جانشینى رسول گرامى، حساسیت خاصى داشتند و براى انکار آن حد و مرزى نمىشناختند.

به خاطر چنین شرائط حاکم بر جوّ نزول آیه، و براى محافظت آیه از هر نوع تحریف و تغییر، از یک اصل عقلائى پیروى شده است، و آن پوشانیدن شیئى نفیس با یک رشته امور ساده که کمتر مورد توجه قرار مىگیرد.

در این جا رسول گرامى به فرمان خدا مأمور است آیه مربوط به جانشینى را در میان مطالب ساده قرار دهد تإ؛ّّ" کمتر مورد توجه مخالفان سرسخت قرار گیرد و از این طریق این سند الهى به دست آیندگان برسد.

و همگى مىدانیم وضع و قرارگیرى هر آیهاى در هر جایى از سورهها به فرمان پیامبر و دستور او بوده است و اصولاً جمع آورى قرآن به همین صورت، مدرکى جز دستور پیامبر ندارد، و تاریخ جمع آورى قرآن به وسیله یاران او، فاقد ارزش تاریخى است و فقط کار یاران او نگارش قرآن به لهجه واحدى و طرد دیگر لهجهها بوده است. و مشروح این قسمت را باید در تاریخ قرآن خواند.


آیه سئوال عذاب
سومین آیهاى که پیرامون حادثه «غدیر» نازل شده، آیه «سؤال عذاب است.

توضیح اینکه وقتى پیامبر گرامى على (ع) را به عنوان خلیفه در روز غدیر خم، به خلافت نصب نمود، این خبر در اطراف منتشر شد، «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پیامبر آمد و گفت: ما را به یکتائى خدا دعوت کردى، ما نیز گواهى دادیم، سپس دستور دادى نماز و روزه و حج و زکات انجام دهیم، انجام دادیم، به این اندازه راضى نشدى حتى این جوان را (اشاره به على (ع) کرد) به جانشینى خود نصب کردى آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از جانب خدا ؟

پیامبر فرمود: سوگند به خدائى که خدائى جز او نیست، از جانب خدا است در این موقع نعمان صورت خود را ازپیامبر برگردانید و گفت:

«اللهم ان هذاهو الحق من عندک فامطِر علینا حجارة من السماء» 7

«خداوند! اگر این سخن حف، و از جانب تو است سنگى از آسمان بر ما فرودآر».

وقتى سخن او به پایان رسید ناگهان سنگى از آسمان فرود آمد و او را کشت و در این باره آیههاى یاد شده در زیر فرود آمد:

«سال سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع. من الله ذى المعارج» 8

«درخواست کننده درخواست عذاب کرد و واقع شد، این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمىتواند آن را دفع کند از سوى خداوند که داراى فرشتگانى است که به آسمان سعود مىکنند»9.

شأن نزول یاد شده را مفسران و محدثان شیعه و گروهى از اهل سنت که تعداد آنها به سى نفر مىرسد نقل کردهاند که مىتوان از خصوصیات آنها با مراجعه به کتاب «الغدیر» آگاه شد. 10

شأن نزول یاد شده مورد پذیرش علمأ اسلام بوده جز اینکه «ابن تیمیه» که با خاندان رسالت رابطه خوبى ندارد، در کتاب «منهاج السنة» که به راستى باید آن را «منهاج البدعة» نامید، با طرح اشکالات هفتگانه به انکار و تکذیب آن برخاسته است و مرحوم علامه امینى در نخستین جلد «الغدیر» به مجموع ایرادهاى او پاسخ منطقى داده است و ما به صورت فشرده به نقل اجمالى این پرسشها و پاسخها مىپردازیم:

1- سرگذشت غدیر پس از مراجعت از «حجةالوداع» بوده است در حالى که در شأن نزول دارد که نعمان در «ابطح» خدمت پیامبر رسید، و ابطح از آن سرزمین مکه است .

پاسخ: اولاً: در روایت سیره حلبى و سبط ابن جوزى و غیره وارد شده است که نعمان در مسجد مدینه حضور پیامبر رسید و این گفتگو را انجام داد.

و ثانیاً: ابطح در لغت عرب به سرزمین شنزار گفته مىشود و هر نقطهاى را که سیل از آن عبور مىکند، «ابطح» مىگویند در این مورد مراجعه به کتابهاى لغت کافى است .

2- سوره معارج مکى است و ده سال پیش از حادثه غدیر نازل شده است در این صورت چگونه مىتواند ناظر به حادثهاى باشد که پس از واقعه غدیر رخ داده است .

پاسخ: میزان در توصیف سورههاى به مکى و مدنى بودن اکثریت آیات هر سوره است چه بسیار سورههائى است که مکى است ولى برخى از آیات آن در مدینه نازل شده و بالعکس و با مراجعه به قرآنهائى که در بلاد عربى چاپ شده و در آغاز هر سوره به مکى و مدنى بودن آن سوره اشاره شده، این مطلب روشن مىگردد.

3- آیه «واذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء» 11 پس از جنگ بدر و پیش از حادثه غدیر نازل شده است .

پاسخ: این اشکال به راستى اشکال کودکانه است زیرا سخن پیرامون نزول این آیه نیست، (ناگفته نماند که این آیه پس از جنگ بدر نازل شده است)، بلکه سخن درباره آیه «سأل سائل بعذاب واقع» است و نزول آیه نخست پس از حادثه ارتباطى به نزول دومى در آن مقطع ندارد.

4- وجود پیامبر به حکم آیه «و ما کان الله لیعذ بهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون» 12 امان از عذاب است با وجود پیامبر، عذاب نازل نمىشود.

پاسخ: سیاق آیه حاکى است که مقصود عذابى است که گروهى را نابود سازد، بسان عذابهائى که قرآن در تاریخ پیامبران یادآور مىشود، نه عذاب یک فرد آن هم به درخواست خود وگرنه تاریخ گواهى مىدهد که افرادى با نفرین پیامبر هلاک شدهاند مانند «اسود بن مطلب» و «و مالک بن طلاله» و غیره.

5- اگر چنین حادثهاى رخ داده باشد باید بسان سرگذشت «اصحاب فیل» معروف گردد.

پاسخ: حادثهاى که مربوط به یک فرد تعلق دارد با آنچه که مربوط به یک جمعیت انبوه است فرق روشنى دارد، گذشته بر این براى نقل سرگذشت دومى دواعى فراوانى وجود داشت در حالى که درباره فضائل امام دواعى براخفاى آن بود با این وضع اگر سى دانشمند مبرز آنرا نقل کردهاند باید آجنرا مربوط به عنایت الهى دانست که از این طریق به حفظ حجت خود پرداخته است .

6- نعمان طبق شأن نزول، اصول پنجگانه را پذیرفته بود، در این صورت چگونه بر او عذاب فرود آمد؟

پاسخ: شأن نزول حاکى است که او نه تنها در برابر پیامبر تسلیم نبود، بلکه تسلیم خود را در برابر خدا نیز از دست داده بود زیرا گفت: اگر نصب على برخلافت از جانب خدا است عذابى بر او فرود آید، چه ارتدادى بالاتر از این .

7- در کتابهاى مربوط به ضبط اسامى صحابه، نامى از نعمان بن حارث نیست .

پاسخ: تعداد یاران پیامبر بیش از آن است که در کتابها و تراجم آمده است و کسانى که به تاریخ صحابه پرداختهاند هر کدام به اندازه اطلاعات خود، توانسته است اسامى گروهى را ضبط کند و مراجعه به مقدمه کتابهاى «الاستیعاب» و «اسدالغابه»، «والاصایة» و استدرکهائى که بر این کتابها نوشته شده است روشنگر این مطلب است.13

--------------------------------------------------------------------------------

پى نوشتها:
1-
سوره مائده، آیات 67 و .3 و سوره معارج، آیههاى 1 - .3 بعداً پیرامون آیههاى دوم و سوم بحث خواهیم کرد.
2-
الدرالمنثور، ج 1، ص 365 و ج 2، ص 251.
3-
سوره بقره، آیه 109.
4-
سوره طور، آیه 30.
5-
به کتاب شریف «الغدیر» ج 1، صفحات 112 مراجعه فرمائید.
6-
این مطلب در کتابهاى تاریخ و حدیث آمده است و بخارى، آن را در نقاط مختلفى ازصحیح خود نقل کرده ازآن جمله، ج 1، کتاب «العلم» ص 22، و مسلم در صحیح خود ج 2، ص 14 کتاب «وصایا» نیز آورده است .
7-
سوره انفال، آیه 32.
8-
سوره معارج، آیههاى 1 - 3.
9-
مجمع البیان، ج 5، ص 352.
10-
الغدیر، ج 1، ص 439 - 246.
11-
سوره انفال، آیه 32
12-
سوره انفال، آیه 33 خداند هرگز آنها را عذاب نمىکند تا تو در میان آنان هستى، و همچنین خداوند آنان را عذاب نمىکند در حالى که استغفار کنند.
13-
الغدیر، ج 1، ص 248 - 266

.

منبع:

www.muslimonline.ir


mustafa miri ::: جمعه 86/1/24::: ساعت 1:47 عصر

غدیر در قرآن و سنت


قرآن و رویداد غدیر

آیت الله جعفر سبحانى

در رویداد «غدیر» گذشته بر آیه «تبلیغ» یعنى آیه: «یا اَیّها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» دو آیه دیگر نازل شده و به حادثه رنگ ابدى و جاودانى بخشیده است این دو آیه عبارتنداز:

1- آیه اکمال دین .

2- آیه سؤال عذاب.

اینک پیرامون هر دو آیه به بحث و گفتگو مىپردازیم :

«الیوم بئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً» 1

«امروز کافران از (نابودى) دین شما نومید شدند از آنان مترسید و از من بترسید، امروز دین شما را تکمیل کردم و نعمت خود را به پایان رسانیدم و اسلام را به (عنوان) دین، براى شما برگزیدم».

دقت در مضمون آیه اکمال دین، مىرساند که روز نزول آیه حادثه بسیار مهمى رخ داد، که مایه نومیدى دشمنان از پیروزى براسلام و موجب کمال دین و به پایان رسیدن نعمتهاى معنوى خدا شده است اکنون باید دید چه روزى مىتواند حامل چنین نویدهائى باشد، و با این خصوصیات و نشانهها خود را در عرصه تاریخ نشان دهد؟

1- آیا روز فتح مکه مىتواند داراى چنین خصوصیاتى باشد؟ به طور مسلم نه، زیرا در آن روز پیمانهاى مسلمانان با مشرکان به قوت خود باقى بود و هنوز مراسم حج بسان عصر جاهلى برگزار مىشد،و قسمتى از احکام اسلام پس از آن فرود آمده است از این جهت نه یأسى برکافران منطقه مستولى شده بود ونه آئین به معنى بیان فروع و نه به معنى تحکیم پایههاى آن، تکمیل گردیده بود.

2- آیا روز اعلام بیزارى از مشرکان مىتواند مظهر چنین روزى باشد، به تصور اینکه یأس و نومیدى در چنین روزى بر مشرکان مستولى گردید؟ باز مىگوئیم نه، زیرا بیان دین به معنى احکام در آن روز پایان نیافته بود به گواه اینکه قسمتى از «حدود» و «قصاص» و احکام مربوط به «کلاله» پس از اعلام بیزارى نازل گردیده است. بنابراین تنها مسأله یأس نشانه آن روز نیست، بلکه یأس توأم با تکمیل آئین؛ و هرگز در روز اعلام بیزارى این دو نوید، به صورت توأم، در آن روز تحقق نپذیرفته بود.

اکنون باید دید روزى که حامل این نوید گرانبها بود چه روزى بوده است؟!

گروهى نظر مىدهند که این روز، همان روز «عرفه» سال دهم هجرت است که در تاریخ به نام «حجةالوداع» معروف است ولى با توجه به حوادث تاریخى این دو نوید گرانبها در چنین روزى تحقق نپذیرفت.

اما مسأله یأس و نومیدى به دو صورت مىتواند مطرح گردد:

الف: یأس قریش و مشرکان شبه جزیره یک چنین نومیدى پیش از این روز تحقق پذیرفته بود و قریش در روز فتح مکه، و دیگر مشرکان در روز اعلام بیزارى، از پیروزى اسلام کاملاً مأیوس شده بودند در این صورت صحیح نخواهد بود که بگوئیم در روز عرفه سال دهم حجة الوداع یأس و نومیدى مشرکان جامه عمل پوشید در حالى که چنین کارى یک سال و اندى قبل، تحقق پذیرفته بود.

ب: یأس همه کافران روى زمین به یک چنین نومیدى تا آن روز جامه عمل نپوشیده بود.

اما مسأله تکمیل دین اگر مقصود از «دین» احکام و فروع دین باشد هرگز پرونده بیان احکام الهى در روز عرفه بسته نشد بلکه یک رشته احکام مربوط به «ربا و ارث و کلاله» پس از روز عرفه«حجةالوداع» نازل شده است. 2

تنها روزى که مىتواند بستر این دو نوید الهى باشد، همان روز «غدیر» است که با تعیین جانشین هم یأس بر دشمنان مستولى گردید، و هم آئین خدا تکمیل شد.

البته مقصود از یأس، نومیدى مخصوصى است که با تکمیل دین توأم مىباشد.

و مقصود از تکمیل دین، تکمیل ارکان و پىریزى اسباب بقأ آنست، نه بیان فروع و جزئیات، اکنون به بیان هر دو مطلب مىپردازیم:


الف: تعیین جانشین و استیلاء یأس
روزى که پیامبر جانشین خود را رسماً تعیین کرد، در آن روز کافران در یأس و نومیدى از محو نابودى اسلام، فرو رفتند زیرا آنان تصور مىکردند که آئین اسلام قائم به شخص پیامبر است و با رحلت رسول گرامى ازمیان مىرود و اوضاع به حال سابق باز مىگردد، وقتى مشاهده کردند که پیامبر فرد شایستهاى را (که از نظر علم و دانش عدالت و دادگرى، قدرت و قاطعیت بى نظیر بود)، براى رهبرى تعیین کرد و مسلمانان با او بیعت کردند، از زوال اسلام نومید گردیدند. و به کلى مأیوس شدند و دیدند که اسلام به صورت یک آئین ریشه دار در آمد، و دیگر براى آن تزلزلى نیست .

آیات قرآنى گواهى مىدهد که کافران پیوسته چشم طمع به دین مسلمانان دوخته بودند و آخرین آرزوى آنان این بود که مسلمانان را از آئین خود باز دارند، و به کیش نیاکان خود برگردانند چنانکه مىفرماید:

«ود کثیر من اهل الکتاب لویردونکم من بعد ایمانکم کفاراً» 3

«و بسیارى از اهل کتاب آرزو کردند که شماها را پس از ایمان، به سوى کفر بازگردانند».

ولى پیشرفت سریع اسلام در شبه جزیره و سقوط پایگاه شرک در مکه از امید آنان مىکاست ولى آخرین پناهگاه خیالى آنان این بود که چون آورنده آئین جدید، فرزندى ندارد که پس از درگذشت او حکومت جوان اسلام را رهبرى کند، از این لحاظ، اساس حکومت اسلامى پس از رحلت او فرو مىریزد و چیزى طول نمىکشد که بر آن پیروز مىشوند و وضع، به همان حال نخست باز مىگردد.

قرآن سخن کافران را در این باره براى ما نقل مىکند چنانکه مىفرماید:

«اَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرّبصُ به رَیْبَ المَنُون»4

«بلکه آنان مىگویند که او (پیامبر) شاعرى است و ما انتظار مىبریم که او دچار حوادث روزگار گردد و از دنیا برود.»

این آخرین نقشهاى بود که کافران به آن امیدوار بودند، ولى روزى که رسول خدا، وصى خویش و رهبر مسلمانان را پس از خود تعیین نمود، آن روز، روزى بود که شبحى از ترس و یأس برفراز زندگى مشرکان سایه افکند و طمع آنان از بین رفت .


ب: تکمیل دین
اگر آنروز با نصب خلیفه و تعیین جانشین، یأس بر مشرکان مستولى گردید، آئین اسلام نیز به صورت آئین کامل درآمد، و مقصود از «اکمال دین» در آیه، بیان فروع و وظائف عملى مسلمانان نیست، بلکه فراهم ساختن بقاء و پایدارى آنست و یا تحکیم و تثبیت علل استقرار و بقاء، یعنى تعیین رهبر، دین تکمیل گردید و با در نظر گرفتن این معنى جملههاى آیه با هم کاملاً مربوط و متناسب مىگردد. و روز تحقق این دو حادثه معین مىشود.


مدارک نزول آیه در غدیر
مفسران و محدثان اسلامى نزول آیه را در روز غدیر یادآور شدهاند. و ما در این جا به بخشى از این مدارک اشاره مىکنیم. و اگر مدارک شیعه را در این مورد، بر مدارک اهل سنت اضافه کنیم، قهراً مسأله به عالىترین حد از «تواتر» مىرسد.

علاقمندان مىتوانند به کتابهاى یاد شده در زیر مراجعه کنند در این کتابها که همگى به قلم دانشمندان اهل سنت نوشته شده است تصریح شده که این آیه در روز «غدیر» نازل گردیده است. مانند:

1- الولایة تألیف طبرى (متوفاى 310 ه".

2- تفسیر ابن کثیر شامى، (774 ه" ج 2، ص 14.

3- تفسیر الدرالمنثور سیوطى شافعى، متوفاى (911 ه" ج 2، ص 259 و الاتقان، ج 1، ص 31 (طه 1360).

4- تاریخ ابوبکر خطیب بغدادى، متوفاى (43) ج 8، ص 290.

5- شیخ الاسلام حموینى، در فراید السمطین باب 13.

6- خوارزمى، متوفاى (568 ه" در مناقب ص 80 و 94.

7- تاریخ ابن کثیر، ج 5، ص 2101.

8- تذکره سبط ابن جوزى حنفى، متوفاى (654) ص 18.

علامه عالیقدر مرحوم امینى در کتاب جاوید «الغدیر» ج 1، ص 230 به بعد، اقوال و روایات وارد از طریق اهل سنت را که همگى گواهى مىدهند که آیه «الیوم اکملت» در روز غدیر نازل شده است به تفصیل نقل کرده است... اما روایات شیعه درباره شأن نزول آیه شریفه، در کتابهاى مربوط به امامت و در تفاسیر معتبر موجود مىباشد.


نکاتى چند در مورد آیه
1- گروهى از مفسران مانند فخر رازى در «مفاتیح الغیب» و آلوسى در «روح المعانى» و عبده در «المنار» نقل مىکند که پیامبر پس از نزول این آیه، بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد.

هرگاه وفات رسول خدا (طبق نقل کلینى در کافى و نقل اهل سنت) روز دوازدهم ربیع اتفاق افتاده باشد، روز نزول آیه، روز هیجدهم ذى الحجه، روز غدیر خواهد بود. البته مشروط بر اینکه روز غدیر، و روز وفات پیامبر را حساب نکنیم، و دو ماه از سه ماه را پشت سر هم، 29 روز بگیریم.

2- بسیارى از روایات که نزول آیه را روز غدیر معرفى مىکنند، یادآور مىشوند که پیامبر پس از نصب على (ع) براى خلافت چنین فرمود:

«الله اکبرعلى اکمال الدین و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتى و بالولایة لعلى (ع) من بعدى» 5

« سپاس خداوندى را بر تکمیل آئین، و اتمام نعمت، و رضایت او بر رسالت من و ولایت على (ع) پس از من ».

همان طور که ملاحظه مىکنید: پیامبر، مضمون آیه مورد بحث را در کلام خود وارد کرده است و این خود مىرساند که آیه یاد شده درباره روز غدیر نازل گردیده است .

3- در حالى که این دلائل قطع آور، بر استقلال آیه گواهى مىدهند ولى خود آیه در لابلاى احکام مربوط به گوشتهاى حلال و حرام قرار گرفته است، و نکته آن برافراد آگاه از اوضاع صدر اسلام مخفى و پنهان نیست زیرا تاریخ و حدیث صحیح گواهى مىدهند که پیامبر خواست، وصیتنامهاى براى امت خود تنظیم کند که پس از وى گمراه نشوند وقتى شخصیتهاى متنفذ پى بردند که پیامبر مىخواهد درباره خلافت مطلبى بنویسد فوراً او را به هذیان گوئى متهم کردند. 6

این حادثه و مانند آنها که تاریخ یادآور آنها است، حاکى است که افرادى در آغاز اسلام درباره مسئله خلافت و جانشینى رسول گرامى، حساسیت خاصى داشتند و براى انکار آن حد و مرزى نمىشناختند.

به خاطر چنین شرائط حاکم بر جوّ نزول آیه، و براى محافظت آیه از هر نوع تحریف و تغییر، از یک اصل عقلائى پیروى شده است، و آن پوشانیدن شیئى نفیس با یک رشته امور ساده که کمتر مورد توجه قرار مىگیرد.

در این جا رسول گرامى به فرمان خدا مأمور است آیه مربوط به جانشینى را در میان مطالب ساده قرار دهد تإ؛ّّ" کمتر مورد توجه مخالفان سرسخت قرار گیرد و از این طریق این سند الهى به دست آیندگان برسد.

و همگى مىدانیم وضع و قرارگیرى هر آیهاى در هر جایى از سورهها به فرمان پیامبر و دستور او بوده است و اصولاً جمع آورى قرآن به همین صورت، مدرکى جز دستور پیامبر ندارد، و تاریخ جمع آورى قرآن به وسیله یاران او، فاقد ارزش تاریخى است و فقط کار یاران او نگارش قرآن به لهجه واحدى و طرد دیگر لهجهها بوده است. و مشروح این قسمت را باید در تاریخ قرآن خواند.


آیه سئوال عذاب
سومین آیهاى که پیرامون حادثه «غدیر» نازل شده، آیه «سؤال عذاب است.

توضیح اینکه وقتى پیامبر گرامى على (ع) را به عنوان خلیفه در روز غدیر خم، به خلافت نصب نمود، این خبر در اطراف منتشر شد، «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پیامبر آمد و گفت: ما را به یکتائى خدا دعوت کردى، ما نیز گواهى دادیم، سپس دستور دادى نماز و روزه و حج و زکات انجام دهیم، انجام دادیم، به این اندازه راضى نشدى حتى این جوان را (اشاره به على (ع) کرد) به جانشینى خود نصب کردى آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از جانب خدا ؟

پیامبر فرمود: سوگند به خدائى که خدائى جز او نیست، از جانب خدا است در این موقع نعمان صورت خود را ازپیامبر برگردانید و گفت:

«اللهم ان هذاهو الحق من عندک فامطِر علینا حجارة من السماء» 7

«خداوند! اگر این سخن حف، و از جانب تو است سنگى از آسمان بر ما فرودآر».

وقتى سخن او به پایان رسید ناگهان سنگى از آسمان فرود آمد و او را کشت و در این باره آیههاى یاد شده در زیر فرود آمد:

«سال سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع. من الله ذى المعارج» 8

«درخواست کننده درخواست عذاب کرد و واقع شد، این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمىتواند آن را دفع کند از سوى خداوند که داراى فرشتگانى است که به آسمان سعود مىکنند»9.

شأن نزول یاد شده را مفسران و محدثان شیعه و گروهى از اهل سنت که تعداد آنها به سى نفر مىرسد نقل کردهاند که مىتوان از خصوصیات آنها با مراجعه به کتاب «الغدیر» آگاه شد. 10

شأن نزول یاد شده مورد پذیرش علمأ اسلام بوده جز اینکه «ابن تیمیه» که با خاندان رسالت رابطه خوبى ندارد، در کتاب «منهاج السنة» که به راستى باید آن را «منهاج البدعة» نامید، با طرح اشکالات هفتگانه به انکار و تکذیب آن برخاسته است و مرحوم علامه امینى در نخستین جلد «الغدیر» به مجموع ایرادهاى او پاسخ منطقى داده است و ما به صورت فشرده به نقل اجمالى این پرسشها و پاسخها مىپردازیم:

1- سرگذشت غدیر پس از مراجعت از «حجةالوداع» بوده است در حالى که در شأن نزول دارد که نعمان در «ابطح» خدمت پیامبر رسید، و ابطح از آن سرزمین مکه است .

پاسخ: اولاً: در روایت سیره حلبى و سبط ابن جوزى و غیره وارد شده است که نعمان در مسجد مدینه حضور پیامبر رسید و این گفتگو را انجام داد.

و ثانیاً: ابطح در لغت عرب به سرزمین شنزار گفته مىشود و هر نقطهاى را که سیل از آن عبور مىکند، «ابطح» مىگویند در این مورد مراجعه به کتابهاى لغت کافى است .

2- سوره معارج مکى است و ده سال پیش از حادثه غدیر نازل شده است در این صورت چگونه مىتواند ناظر به حادثهاى باشد که پس از واقعه غدیر رخ داده است .

پاسخ: میزان در توصیف سورههاى به مکى و مدنى بودن اکثریت آیات هر سوره است چه بسیار سورههائى است که مکى است ولى برخى از آیات آن در مدینه نازل شده و بالعکس و با مراجعه به قرآنهائى که در بلاد عربى چاپ شده و در آغاز هر سوره به مکى و مدنى بودن آن سوره اشاره شده، این مطلب روشن مىگردد.

3- آیه «واذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء» 11 پس از جنگ بدر و پیش از حادثه غدیر نازل شده است .

پاسخ: این اشکال به راستى اشکال کودکانه است زیرا سخن پیرامون نزول این آیه نیست، (ناگفته نماند که این آیه پس از جنگ بدر نازل شده است)، بلکه سخن درباره آیه «سأل سائل بعذاب واقع» است و نزول آیه نخست پس از حادثه ارتباطى به نزول دومى در آن مقطع ندارد.

4- وجود پیامبر به حکم آیه «و ما کان الله لیعذ بهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون» 12 امان از عذاب است با وجود پیامبر، عذاب نازل نمىشود.

پاسخ: سیاق آیه حاکى است که مقصود عذابى است که گروهى را نابود سازد، بسان عذابهائى که قرآن در تاریخ پیامبران یادآور مىشود، نه عذاب یک فرد آن هم به درخواست خود وگرنه تاریخ گواهى مىدهد که افرادى با نفرین پیامبر هلاک شدهاند مانند «اسود بن مطلب» و «و مالک بن طلاله» و غیره.

5- اگر چنین حادثهاى رخ داده باشد باید بسان سرگذشت «اصحاب فیل» معروف گردد.

پاسخ: حادثهاى که مربوط به یک فرد تعلق دارد با آنچه که مربوط به یک جمعیت انبوه است فرق روشنى دارد، گذشته بر این براى نقل سرگذشت دومى دواعى فراوانى وجود داشت در حالى که درباره فضائل امام دواعى براخفاى آن بود با این وضع اگر سى دانشمند مبرز آنرا نقل کردهاند باید آجنرا مربوط به عنایت الهى دانست که از این طریق به حفظ حجت خود پرداخته است .

6- نعمان طبق شأن نزول، اصول پنجگانه را پذیرفته بود، در این صورت چگونه بر او عذاب فرود آمد؟

پاسخ: شأن نزول حاکى است که او نه تنها در برابر پیامبر تسلیم نبود، بلکه تسلیم خود را در برابر خدا نیز از دست داده بود زیرا گفت: اگر نصب على برخلافت از جانب خدا است عذابى بر او فرود آید، چه ارتدادى بالاتر از این .

7- در کتابهاى مربوط به ضبط اسامى صحابه، نامى از نعمان بن حارث نیست .

پاسخ: تعداد یاران پیامبر بیش از آن است که در کتابها و تراجم آمده است و کسانى که به تاریخ صحابه پرداختهاند هر کدام به اندازه اطلاعات خود، توانسته است اسامى گروهى را ضبط کند و مراجعه به مقدمه کتابهاى «الاستیعاب» و «اسدالغابه»، «والاصایة» و استدرکهائى که بر این کتابها نوشته شده است روشنگر این مطلب است.1




mustafa miri ::: جمعه 86/1/24::: ساعت 1:47 عصر

غدیر در قرآن

الیوم اکملت لکم دینکمو اتممت علیکم نعمتىو رضیت لکم الاسلام دینا.

مائده: 3.

امروز (روز غدیر خم) دین شما را به حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را بعنوان دین براى شما پسندیدم.

فصل اول: جایگاه عید غدیر در مکتب

1- عید خلافت و ولایت

روى زیاد بن محمد قال:

دخلت على ابى عبد الله(ع) فقلت:

للمسلمین عید غیر یوم الجمعة والفطر والاضحى؟

قال: نعم، الیوم الذى نصب فیه رسولالله(ص) امیرالمؤمنین(ع). مصباح المتهجد: 736.

زیاد بن محمد گوید:

بر امام صادق(ع) وارد شدم و گفتم: آیا مسلمانان عیدى غیر از عید قربان و عید فطر و جمعه دارند؟ امام(ع) فرمود:

آرى، روزى که رسول خدا(ص) امیرمؤمنان(ع) را (به خلافت و ولایت) منصوب کرد.

2- برترین عید امت

قال رسول الله(ص):

یوم غدیر خم افضل اعیاد امتى و هو الیوم الذى امرنى الله تعالى ذکره فیه بنصب اخى على بن ابى طالب علما لامتى، یهتدون به من بعدى و هو الیوم الذى اکمل الله فیه الدین و اتم على امتى فیه النعمة و رضى لهم الاسلام دینا. امالى صدوق: 125، ح 8.

رسول خدا(ص) فرمود:

روز غدیر خم برترین عیدهاى امت من است و آن روزى است که خداوند بزرگ دستور داد; آن روز برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم توسط او هدایتشوند، و آن روزى است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین براى آنان پسندید.

3- عید بزرگ خدا

عن الصادق(ع) قال:

هو عید الله الاکبر،و ما بعث الله نبیا الا و تعید فى هذا الیوم و عرف حرمته و اسمه فى السماء یوم العهد المعهود و فى الارض یوم المیثاق الماخوذ و الجمع المشهود. وسائل الشیعه، 5: 224، ح 1.

امام صادق(ع) فرمود:

روز غدیر خم عید بزرگ خداست، خدا پیامبرى مبعوث نکرده، مگر اینکه این روز را عید گرفته و عظمت آن را شناخته و نام این روز در آسمان، روز عهد و پیمان و در زمین، روز پیمان محکم و حضور همگانى است.

4- عید ولایت

قیل لابى عبد الله(ع):

للمؤمنین من الاعیاد غیر العیدین و الجمعة؟

قال: نعم لهم ما هو اعظم من هذا، یوم اقیم امیرالمؤمنین(ع) فعقد له رسول الله الولایة فىاعناق الرجال والنساء بغدیر خم.

وسائل الشیعه، 7: 325، ح 5.

به امام صادق(ع) گفته شد:

آیا مؤمنان غیر از عید فطر و قربان و جمعه عید دیگرى دارند؟ فرمود:

آرى، آنان عید بزرگتر از اینها هم دارند و آن روزى است که امیرالمؤمنین(ع) در غدیر خم بالا برده شد و رسول خدا مساله ولایت را بر گردن زنان و مردان قرار داد.

5- روز تجدید بیعت

عن عمار بن حریز قال دخلت على ابى عبد الله(ع) فىیوم الثامن عشر من ذى الحجة فوجدته صائما فقال لى:

هذا یوم عظیم عظم الله حرمته على المؤمنین و اکمل لهم فیه الدین و تمم علیهم النعمة و جدد لهم ما اخذ علیهم من العهد والمیثاق.

مصباح المتهجد: 737.

عمار بن حریز گوید:

روز هجدهم ماه ذیحجه خدمت امام صادق(ع) رسیدم و آن حضرت را روزه یافتم. امام به من فرمود: امروز، روز بزرگى است، خداوند به آن عظمت داده و آن روز دین مؤمنان را کامل ساخت و نعمت را بر آنان تمام نمود و عهد و پیمان قبلى را تجدید کرد.

6- عید آسمانى

قال الرضا(ع): حدثنى ابى، عن ابیه(ع) قال:

ان یوم الغدیر فى السماءاشهر منه فى الارض.

مصباح المتهجد: 737.

امام رضا(ع) فرمود:

پدرم به نقل از پدرش (امام صادق(ع)) نقل کرد که فرمود:

روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است.

7- عید بىنظیر

قال على (ع):

ان هذا یوم عظیم الشان،فیه وقع الفرج، ورفعت الدرج و وضحت الحجج وهو یوم الایضاح والافصاح من المقام الصراح،ویوم کمال الدین و یوم العهد المعهود...

بحارالانوار، 97: 116.

على(ع) فرمود:

امروز (عید غدیر) روز بس بزرگى است.

در این روز گشایش رسیده و منزلت (کسانى که شایسته آن بودند) بلندى گرفت و برهانهاى خدا روشن شد و از مقام پاک با صراحتسخن گفته شد و امروز روز کامل شدن دین و روز عهد و پیمان است.

8- عید پربرکت

عن الصادق(ع):

والله لو عرف الناس فضل هذا الیوم بحقیقته لصافحتهم الملائکة فى کل یوم عشر مرات...

وما اعطى الله لمن عرفه ما لایحصى بعدد.

مصباح المتهجد: 738.

امام صادق(ع) فرمود:

به خدا قسم اگر مردم فضیلت واقعى «روز غدیر» را مىشناختند، فرشتگان روزى دهبار با آنان مصافحه مىکردند و بخششهاى خدابهکسىکهآن روز را شناخته، قابلشمارش نیست.

9- عید فروزان

قال ابو عبد الله(ع):

... و یوم غدیر بین الفطر والاضحىو یوم الجمعة کالقمر بین الکواکب.

اقبال سید بن طاووس: 466.

امام صادق(ع) فرمود:

... روز غدیر خم در میان روزهاى عید فطر و قربان و جمعه همانند ماه در میان ستارگان است.

10- یکىاز چهار عید الهى

قال ابو عبد الله(ع):

اذا کان یوم القیامة زفت اربعة ایام الىاللهعز و جل کما تزف العروس الى خدرها:

یوم الفطر و یوم الاضحى و یوم الجمعةو یوم غدیر خم.

اقبال سید بن طاووس: 466.

امام صادق(ع) فرمود:

هنگامى که روز قیامت برپا شود چهار روز بسرعت بسوى خدا مىشتابند همانطور که عروس به حجلهاش بسرعت مىرود.

آن روزها عبارتند از:

روز عید فطر و قربان و جمعه و روز غدیر خم.

فصل دوم: شایستهها و بایستههاى غدیر

11- روز پیام و ولایت

قال رسول الله(ص):

یا معشر المسلمین لیبلغ الشاهد الغائب، اوصى من آمن بى و صدقنى بولایة على، الا ان ولایة على ولایتى و ولایتى ولایة ربى، عهدا عهده الى ربى و امرنى ان ابلغکموه.

بحارالانوار 37: 141، ح 35.

رسول خدا(ص) (در روز غدیر) فرمود:

اى مسلمانان! حاضران به غایبان برسانند: کسى را که به من ایمان آورده و مرا تصدیق کرده است، به ولایت على سفارش مىکنم، آگاه باشید ولایت على، ولایت من است و ولایت من، ولایتخداى من است. این عهد و پیمانى بود از طرف پروردگارم که فرمانم داد تا به شما برسانم.

12- روز اطعام

قال ابو عبد الله(ع):

... و انه الیوم الذى اقام رسول الله(ص) علیا(ع) للناس علما و ابان فیه فضله و وصیه فصام شکرا لله عزوجل ذلک الیوم و انه لیوم صیام و اطعام و صلة الاخوان و فیه مرضاة الرحمن، و مرغمة الشیطان.

وسائل الشیعه 7: 328، ضمن حدیث 12.

امام صادق(ع) فرمود:

عید غدیر، روزى است که رسول خدا(ص) على(ع) را بعنوان پرچمدار براى مردم برافراشت و فضیلت او را در این روز آشکار کرد و جانشین خود را معرفى کرد، بعد بعنوان سپاسگزارى از خداى بزرگ آن روزه را روزه گرفت و آن روز، روز روزهدارى و عبادت و طعام دادن و به دیدار برادران دینى رفتن است. آنروز روز کسب خشنودى خداى مهربان و به خاک مالیدن بینى شیطان است.

13- روز هدیه

عن امیر المؤمنین(ع) قال:

... اذا تلاقیتم فتصافحوا بالتسلیم و تهابوا النعمة فىهذا الیوم، و لیبلغ الحاضر الغائب، والشاهد الباین، ولیعد الغنى الفقیر والقوى على الضعیف امرنى رسولالله(ص) بذلک.

وسائل الشیعه 7: 327.

امیر المؤمنین(ع) (در خطبه روز عید غدیر) فرمود:

وقتى که به همدیگر رسیدید همراه سلام، مصافحه کنید، و در این روز به یکدیگر هدیه بدهید، این سخنان را هر که بود و شنید، به آن که نبود برساند، توانگر به سراغ مستمند برود، و قدرتمند به یارى ضعیف، پیامبر مرا به این چیزها امر کرده است.

14- روز کفالت

عن امیر المؤمنین(ع) قال:

... فکیف بمن تکفل عددا من المؤمنین والمؤمنات وانا ضمینه علىالله تعالى الامان منالکفر والفقر وسائل الشیعه 7: 327.

امیر مؤمنان(ع) فرمود:

... چگونه خواهد بود حال کسى که عهدهدار هزینه زندگى تعدادى از مردان و زنان مؤمن (در روز غدیر) باشد، در صورتى که من پیش خدا ضامنم که از کفر و تنگدستى در امان باشد.

15- روز سپاس و شادى

قال ابو عبد الله(ع):

... هو یوم عبادة و صلوة و شکر لله و حمد له،و سرور لما من الله به علیکم من ولایتنا،و انى احب لکم ان تصوموه.

وسائل الشیعه 7: 328، ح 13.

امام صادق(ع) فرمود:

عید غدیر، روز عبادت و نماز و سپاس و ستایش خداست و روز سرور و شادى است به خاطر ولایت ما خاندان که خدابر شما منت گذارد و من دوست دارم که شما آن روز را روزه بگیرید.

16- روز نیکوکارى

عن الصادق(ع):

... و لدرهم فیه بالف درهم لاخوانک العارفین،فافضل على اخوانک فى هذا الیومو سر فیه کل مؤمن و مؤمنة.

مصباح المتهجد: 737.

از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:

یک درهم به برادران با ایمان و معرفت، دادن در روز عید غدیر برابر هزار درهم است، بنابراین در این روز به برادرانت انفاق کن و هر مرد و زن مؤمن را شاد گردان.

17- روز سرور و شادى

قال ابو عبد الله(ع):

انه یوم عید و فرح و سرورو یوم صوم شکرا لله تعالى.

وسائل الشیعه 7: 326، ح 10.

امام صادق(ع) فرمود:

عید غدیر، روز عید و خوشى و شادى است و روز روزهدارى به عنوان سپاس نعمت الهى است.

18- روز تبریک و تهنیت

قال على(ع):

عودوا رحمکم الله بعد انقضاء مجمعکم بالتوسعة على عیالکم، والبر باخوانکم والشکر لله عزوجل على ما منحکم، واجتمعوا یجمع الله شملکم، و تباروا یصل الله الفتکم، و تهانؤا نعمة الله کما هنا کم الله بالثواب فیه على اضعاف الاعیاد قبله و بعده الا فى مثله... بحارالانوار 97: 117.

على(ع) فرمود:

بعد از پایان گردهم آیى خود (در روز غدیر) به خانه برگردید، خدا بر شما رحمت فرستد. به خانواده خود گشایش و توسعه دهید، به برادران خود نیکى کنید، خداوند را بر این نعمت که شما را بخشیده است، سپاس گزارید، متحد شوید تا خدا به شما وحدت بخشد، نیکویى کنید تا خدا دوستیتان را پایدار کند، به همدیگر نعمتخدا را تبریک بگوئید، همانطور که خداوند در این روز با چندین برابر عیدهاى دیگر پاداش دادن به شما تبریک گفته، این گونه پاداشها جز در روز عید غدیر نخواهد بود.

19- روز درود و برائت

روى الحسن بن راشد عن ابى عبد الله(ع) قال:

قلت: جعلت فداک، للمسلمین عید غیرالعیدین؟ قال: نعم، یا حسن! اعظمهما و اشرفهما، قال: قلت له: و اى یوم هو؟

قال: یوم نصب امیرالمؤمنین(ع) فیه علما للناس.

قلت له: جعلت فداک وما ینبغى لنا ان نصنع فیه؟

قال: تصومه یا حسن و تکثر الصلوة على محمد و آله فیه و تتبرا الى الله، ممن ظلمهم،فان الانبیاء کانت تامر الاوصیاء بالیومالذى کان یقام فیه الوصى ان یتخذ عیدا.

مصباح المتهجد: 680.

حسن بن راشد گوید:

به امام صادق(ع) گفتم: آیا مسلمانان بجز آن دو عید، عید دیگرى هم دارند؟ فرمود: بله، بزرگترین و بهترین عید. گفتم: کدام روز است؟

فرمود: روزى که امیرمؤمنان بعنوان پرچمدار مردم منصوب شد.

گفتم: فدایتشوم در آن روز سزاوار است، چه کنیم؟ فرمود: روزهبگیر و درود برمحمد و آلاو بفرست و از ستمگران به آنان برائت بجوى، زیرا پیامبران به جانشینان دستور مىدادند که روزى را که جانشین انتخاب مىشود، عید بگیرند.

20- عید اوصیاء

عن ابى عبد الله(ع) قال:

... تذکرون الله عز ذکره فیه بالصیام والعبادة والذکر لمحمد و آل محمد، فان رسول الله(ص) اوصى امیرالمؤمنین ان یتخذ ذلک الیوم عیدا، و کذلک کانت الانبیاء تفعل، کانوا یوصون اوصیائهم بذلک فیتخذونه عیدا.

وسائل الشیعه 7: 327، ح 1.

امام صادق(ع) فرمود:

در روز عید غدیر، خدا را با روزه و عبادت و یاد پیامبر و خاندان او یادآورى کنید، زیرا رسول خدا به امیرالمؤمنین سفارش کرد که آن روز را عید بگیرد، همینطور پیامبران هم به جانشینان خود سفارش مىکردند که آن روز را عید بگیرند، آنان هم چنین مىکردند.

21- روز گشایش و درود

عن ابى عبد الله(ع) قال:

والعمل فیه یعدل ثمانین شهرا، و ینبغى ان یکثر فیه ذکر الله عزوجل، والصلوة على النبى(ص) ، ویوسع الرجل فیه على عیاله.

وسائل الشیعه 7: 325، ح 6.

امام صادق(ع) فرمود:

ارزش عمل در آن روز (عید غدیر) برابر با هشتاد ماه است، و شایسته است آن روز ذکر خدا و درود بر پیامبر(ص) زیاد شود، و مرد، بر خانواده خود توسعه دهد.

22- روز دیدار رهبرى

عن مولانا ابىالحسن على بن محمد(ع) قال لابى اسحاق:

و یوم الغدیر فیه اقام النبى(ص) اخاه علیا علما للناس و اماما من بعده،[قال] قلت:

صدقت جعلت فداک، لذلک قصدت، اشهد انک حجة الله على خلقه.

وسائل الشیعه 7: 324، ح 3.

امام هادى(ع) به ابواسحاق فرمود:

در روز غدیر پیامبر اکرم(ص) برادرش على(ع) را بلند کرد و به عنوان پرچمدار (و فرمانده) مردم و پیشواى بعد از خودش معرفى کرد.

ابواسحاق گفت: عرض کردم، فدایتشوم راست فرمودى. به خاطر همین به زیارت و دیدار شما آمدم، گواهى مىدهم که تو حجتخدا بر مردم هستى.

23- روز تکبیر

عن على بن موسى الرضا(ع) :

من زار فیه مؤمنا ادخلالله قبره سبعین نورا و وسع فى قبره و یزور قبره کل یوم سبعون الف ملک ویبشرونه بالجنة.

اقبال الاعمال: 778.

امام رضا(ع) فرمود:

کسى که در روز (غدیر) مؤمنى را دیدار کند، خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد مى کند و قبرش را توسعه مىدهد و هر روز هفتاد هزار فرشته قبر او را زیارت مىکنند و او را به بهشت بشارت مىدهند.

24- روز دیدار و نیکى

قال الصادق(ع):

ینبغى لکم ان تتقربوا الى الله تعالى بالبر والصوم والصلوة و صلة الرحم و صلة الاخوان، فان الانبیاء علیهم السلام کانوا اذا اقاموا اوصیاءهم فعلوا ذلک و امروا به.

مصباح المتهجد: 736.

امام صادق(ع) فرمود:

شایسته است با نیکى کردن به دیگران و روزه و نماز و بجاآوردن صله رحم و دیدار برادران ایمانى به خدا نزدیک شوید، زیرا پیامبران زمانى که جانشینان خود را نصب مىکردند، چنین مىکردند و به آن توصیه مىفرمودند.

25- نماز در مسجد غدیر

عن ابى عبد الله(ع) قال:

انه تستحب الصلوة فى مسجد الغدیرلان النبى(ص) اقام فیه امیر المؤمنین(ع)و هو موضع اظهرالله عزوجل فیه الحق.

وسائل الشیعه 3: 549.

امام صادق(ع) فرمود:

نماز خواندن در مسجد غدیر مستحب است، چون پیامبر اکرم(ص) در آنجا امیرمؤمنان(ع) را معرفى و منصوب کرد. و آنجایى است که خداى بزرگ، حق را آشکار کرد.

26- نماز روز غدیر

عن ابى عبد الله(ع) قال:

و من صلى فیه رکعتین اى وقتشاء و افضله قرب الزوال و هى الساعة التى اقیم فیها امیرالمؤمنین(ع) بغدیر خم علما للناس و... کان کمن حضر ذلک الیوم...

وسائل الشیعه 5: 225، ح 2.

امام صادق(ع) فرمود:

کسى که در روز عید غدیر هر ساعتى که خواست، دو رکعت نماز بخواند و بهتر اینست که نزدیک ظهر باشد که آن ساعتى است که امیرالمؤمنین(ع) در آن ساعت در غدیر خم به امامت منصوب شد، (هر که چنین کند) همانند کسى است که در آن روز حضور پیدا کرده است...

27- روزه غدیر

قال الصادق(ع):

صیام یوم غدیر خم یعدل صیام عمر الدنیا لو عاش انسان ثم صام ما عمرت الدنیا لکان له ثواب ذلک. وسائل الشیعه 7: 324، ح 4.

امام صادق(ع) فرمود:

روزه روز غدیر خم با روزه تمام عمر جهان برابر است. یعنى اگر انسانى همیشه زنده باشد و همه عمر را روزه بگیرد، ثواب او به اندازه ثواب روزه عید غدیر است.

28- روز تبریک و تبسم

عن الرضا(ع) قال:

... و هو یوم التهنئة یهنئ بعضکم بعضا،فاذا لقى المؤمن اخاه یقول:

«الحمد لله الذى جعلنا من المتمسکینبولایة امیر المؤمنین و الائمة(ع)»

و هو یوم التبسم فى وجوه الناسمن اهل الایمان...

اقبال: 464.

امام رضا(ع) فرمود:

عید غدیر روز تبریک و تهنیت است. هر یک به دیگرى تبریک بگوید، هر وقت مؤمنى برادرش را ملاقات کرد، چنین بگوید: «حمد و ستایش خدایى را که به ما توفیق چنگ زدن به ولایت امیرمؤمنان و پیشوایان عطا کرد» آرى عید غدیر روز لبخند زدن به چهره مردم با ایمان است...

فصل سوم: ولایت در غدیر

29- پیامبر و ولایت على(ع)

عن ابى سعید قال:

لما کان یوم غدیر خم امر رسول الله(ص) منادیا فنادى: الصلوة جامعة، فاخذ بید على(ع) و قال:

اللهم من کنت مولاه فعلى مولاه،اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

بحارالانوار 37: 112، ح 4.

ابو سعید گوید:

در روز غدیر خم رسول خدا(ص) دستور داد: منادى ندا دهد که: براى نماز جمع شوید. بعد دست على(ع) را گرفت و بلند کرد و فرمود:

خدایا کسى که من مولاى اویم پس على هم مولاى اوست، خدایا دوست بدار کسى را که على را دوست بدارد و دشمن بدار کسى را که با على دشمنى کند.

30- زندگى پیامبرگونه

قال رسول الله(ص):

من یرید ان یحیى حیاتى، و یموت مماتى،ویسکن جنة الخلد التى وعدنى ربىفلیتول على ابن ابى طالب،(ع)فانه لن یخرجکم من هدى،ولن یدخلکم فى ضلالة.

الغدیر 10: 278.

رسول خدا(ص) فرمود:

کسى که مىخواهد زندگى و مرگش همانند من باشد و در بهشت جاودانهاى که پروردگارم به من وعده کرده، ساکن شود، ولایت على بن ابى طالب(ع) را انتخاب کند، زیرا او هرگز شما را از راه هدایت بیرون نبرده، به گمراهى نمىکشاند.

31- پیامبر و امامت على(ع)

عن جابر بن عبد الله الانصارى قال: سمعترسول الله(ص) یقول لعلى بن ابى طالب(ع):

یا على! انت اخى و وصیى و وارثىوخلیفتى علىامتى فىحیوتى و بعد وفاتىمحبک محبى و مبغضک مبغضىو عدوک عدوى.

امالى صدوق: 124، ح 5.

جابربن عبد الله انصارى مىگوید:

از رسول خدا(ص) شنیدم که به على بن ابىطالب(ع) فرمود:

اى على، تو برادر و وصى و وارث و جانشین من در میان امت من در زمان حیات و بعد از مرگ منى. دوستدار تو دوستدار من و دشمن و کینهتوز تو دشمن من است.

32- پایههاى اسلام

عن ابى جعفر(ع) قال:

بنى الاسلام على خمس:

الصلوة و الزکوة و الصوم و الحج و الولایةو لم یناد بشىء ما نودى بالولایة یوم الغدیر.

کافى 2، 21، ح 8.

امام باقر(ع) فرمود:

اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و به هیچ چیز به اندازه آنچه در روز غدیر به ولایت تاکید شده، ندا نشده است.

33- ولایت جاودانه

عن ابى الحسن(ع) قال:

ولایة على(ع) مکتوبة فى صحف جمیع الانبیاء ولن یبعثالله رسولا الا بنبوة محمد ووصیة على(ع). سفینة البحار 2: 691.

امام کاظم(ع) فرمود:

ولایت على(ع) در کتابهاى همه پیامبران ثبتشده است و هیچ پیامبرى مبعوث نشد، مگر با میثاق نبوت محمد(ص) و امامت على(ع).

34- ولایت و توحید

قال رسول الله(ص):

ولایة على بن ابى طالب ولایة اللهو حبه عبادة الله و اتباعه فریضة اللهو اولیاؤه اولیاء الله و اعداؤه اعداء اللهو حربه حرب الله و سلمه سلم الله عز و جل.

امالى صدوق: 32.

رسول خدا(ص) فرمود:

ولایت على بن ابیطالب(ع) ولایتخداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پیروى کردن او واجب الهى است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدایند، جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خداى متعال است.

35- روز ناله نومیدى شیطان

عن جعفر، عن ابیه(ص) قال:

ان ابلیس عدوالله رن اربع رنات:

یوم لعن، و یوم اهبط الى الارض،و یوم بعث النبى(ص) و یوم الغدیر.

قرب الاسناد: 10.

امام باقر(ع) از پدر بزرگوارش امام صادق(ع) نقل کرد که فرمود:

شیطان دشمن خدا چهار بار ناله کرد: روزى که مورد لعن خدا واقع شد و روزى که به زمین هبوط کرد و روزى که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شد و روز عید غدیر.

36- ولایت علوى دژ توحید

عن النبى(ص):

یقول الله تبارک و تعالى:

ولایة على بن ابى طالب حصنى،فمن دخل حصنى امن من نارى.

جامع الاخبار: 52، ح 7.

پیامبر اکرم(ص) فرمود:

خداوند مىفرماید: ولایت على بن ابیطالب دژ محکم من است، پس هر کس داخل قلعه من گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود.

37- جانشین پیامبر

قال رسول الله(ص):

یا على انا مدینة العلم و انت بابها و لن تؤتى المدینة الا من قبل الباب... انت امام امتى و خلیفتى علیها بعدى، سعد من اطاعک و شقى من عصاک، و ربح من تولاک و خسر من عاداک.

جامع الاخبار: 52، ح 9.

رسول خدا(ص) فرمود:

اى على من شهر علمم و تو درب آن هستى، به شهر جز از راه درب آن وارد نشوند. ... تو پیشواى امت من و جانشین من در این شهرى، کسى که اطاعت تو کند سعادتمند است، و کسى که تو را نافرمانى کند، بدبخت است، و دوستدار تو سود برده و دشمن تو زیان کرده است.

38- اسلام در سایه ولایت

قال الصادق(ع):

اثافى الاسلام ثلاثة:

الصلوة و الزکوة و الولایة،لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیها.

کافى: 2، ص 18.

امام صادق(ع) فرمود:

سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است:

نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنهابدون دیگرى درست نمىشود.

39- ده هزار شاهد

قال ابو عبد الله(ع):

العجب یا حفص لما لقى على بن ابىطالب!! انه کان له عشرة الاف شاهد لم یقدر على اخذ حقه و الرجل یاخذ حقه بشاهدین.

بحار الانوار: 37، 140.

امام صادق(ع) فرمود:

اى حفص! شگفتا از آنچه على بن ابى طالب(ع) با آن مواجه شد! او با ده هزار شاهد و گواه (در روز غدیر) نتوانستحق خود را بگیرد، در حالى که شخص با دو شاهد حق خود را مىگیرد.

40- على(ع)، مفسر قرآن

عن النبى(ص) فى احتجاجه یوم الغدیر:

على تفسیر کتاب الله، و الداعى الیه، الا و ان الحلال و الحرام اکثر من ان احصیهما و اعرفهما، فآمر بالحلال و انهى عن الحرام فى مقام واحد، فامرت ان آخذ البیعة علیکم و الصفقة منکم، بقبول ما جئت به عن الله عز و جل فى على امیر المؤمنین و الائمة من بعده، معاشر الناس تدبروا و افهموا آیاته، و انظروا فى محکماته و لا تتبعوا متشابهه، فو الله لن یبین لکم زواجره، و لا یوضع لکم عن تفسیره الا الذى انا آخذ بیده.

وسایل الشیعه: 18، 142، ح 43.

پیامبر اکرم (ص) روز عید غدیر فرمود:

على(ع) تفسیر کتاب خدا، و دعوت کننده به سوى خداست، آگاه باشید که حلال و حرام بیش از آنست که من معرفى و به آنها امر و نهى کنم و بشمارم. پس دستور داشتم که از شما عهد و پیمان بگیرم که آنچه را در مورد على امیرمؤمنان، و پیشوایان بعد او از طرف خداوند بزرگ آوردم، بپذیرید.

اى مردم! اندیشه کنید و آیات الهى را بفهمید، در محکمات آن دقت کنید و متشابهات آن را دنبال نکنید. به خدا قسم هرگز کسى نداهاى قرآن را نمىتواند بیان کند و تفسیر آن را روشن کند، جز آن کسى که من دست او را گرفتهام (و او را معرفى کردم

heyat77.persianblog.comمنبع:

).


mustafa miri ::: جمعه 86/1/24::: ساعت 1:47 عصر

امیرالمؤمنین على(علیه السلام

)

پرتوى از سیره و سیماى امیرالمؤمنین على(علیه السلام

)

امیرالمؤمنین على(علیه السلام)، چهارمین پسر ابوطالب، در حدود سى سال پس از واقعه فیل و بیست و سه سال پیش از هجرت در مکّه معظّمه، از مادرى بزرگوار و باشخصیّت، به نام فاطمه، دختر اسد بن هشام بن عبدمناف ، روز جمعه سیزده رجب در کعبه به دنیا آمد.
على(علیه السلام) تا شش سالگى در خانه پدرش ابوطالب بود.
در این تاریخ که سنّ رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) از سىسال گذشته بود در مکّه قحطى و گرانى پیش آمد و این امر سبب شد که على(علیه السلام) به مدّت هفت سال در خانه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)، تا اوّل بعثت، زندگى کند و در مکتب کمال و فضیلت آن حضرت تربیت شود.
امیرالمؤمنین در خطبه 192 نهج البلاغه مىفرماید:«وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتـَّبِعُهُ إِتّباعَ الْفَصیلِ اَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لى فى کُلِّ یَوْم مِنْ أَخْلاقِهِ عَلَمًا، وَ یَأْمُرُنى بِالاِْقْتِداء بِهِ.»«و من در پى او بودم چنانکه بچّه در پى مادرش، هر روز براى من از خلق و خوى خویش نشانه هاى برپا مىداشت و مرا به پیروى آن مىگماشت.»بعد از آن که محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) به پیامبرى مبعوث گردید، على(علیه السلام)نخستین مردى بود که به او گروید.
براى اوّلین بار ابوطالب پسر خود را دید که با پسرعموى خود مشغول نمازاند.
گفت: پسر جان چه کار مىکنى؟ گفت: پدر، من اسلام آورده ام و براى خدا با پسر عموى خویش نماز مىگزارم.
ابوطالب گفت: از وى جدا مشو که البته تو را جز به خیر و سعادت دعوت نکرده است.
ابن عبّاس مىگوید: نخستین کسى که با رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نماز گزارد، على بود.
روز دوشنبه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به مقام نبوّت برانگیخته شد، و از روز سه شنبه على نماز خواند.
در سال سوم بعثت بعد از نزول آیه «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الاَْقربینَ»; یعنى «خویشان نزدیکتر خود را انذار کن!» رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بنى عبدالمطّلب را که حدود چهل نفر بودند دعوت کرد و به آنها ناهار داد، امّا آن روز نشد سخن بگوید، روز دیگر آنها را دعوت کرد و بعد از صرف ناهار به آنها فرمود: کدام یک از شما مرا یارى کرده و به من ایمان مىآورد تا برادر و جانشین بعد از من باشد، على(علیه السلام)برخاست و فرمود: اى رسول خدا! من حاضرم تو را در این راه یارى دهم.
فرمود: بنشین.
آن گاه سخن خویش را تکرار کرد و کسى برنخاست و فقط على(علیه السلام)برخاست و فرمود: من آماده ام.
فرمود بنشین.
بار سوم رسولخدا(صلى الله علیه وآله وسلم)سخن خود را تکرارکرد.
باز على(علیه السلام) برخاست و آمادگى خود را براى یارى و همراهى پیامبر اعلام کرد.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:«إِنَّ هذا أَخى وَ وَصِیّیى وَ وَزیرى وَ وارِثى وَ خَلیفَتى فیکُمْ مِنْ بَعْدى.» «این على، برادر و وصىّ و وارث و جانشین من در میان شما پس از من مىباشد.»بعد از سیزده سال دعوت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در مکّه، مقدّمات هجرت آن حضرت به مدینه فراهم شد.
در شب هجرت، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام)فرمود: لازم است در بستر من بخوابى، على(علیه السلام) در بستر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)خوابید و آن شب که اوّل ربیع الاوّل سال چهاردهم بعثت بود، لیلة المبیت نامیده مىشود و بر اساس روایات در همین شب آیه اى درباره على(علیه السلام)نازل شد.
چند شب پیش از هجرت، شبى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، همراه على(علیه السلام) به جانب کعبه حرکت کردند.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام)فرمود: روى شانه من سوار شو.
على(علیه السلام) روى شانه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) سوار شد و مقدارى از بتهاى کعبه را از جا کندند و درهم شکستند و آنگاه متوارى شدند تا قریش ندانند که این کار را چه کسى انجام داده است.
بعد از هجرت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)، على(علیه السلام) به فاصله سه روز بعد، از آن که امانت هاى رسول خدا را به صاحبانش داد، همراه فواطم; یعنى مادرش فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و فاطمه دختر زبیر و مسلمانانى که تا آن روز موفّق به هجرت نشده بودند، عازم مدینه گردید.
وقتى وارد مدینه شد پاهایش مجروح شده بود، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) چون او را دید از فداکارى آن حضرت قدردانى و تشکر کرد.
در سال اوّل هجرت که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) میان مهاجر و انصار رابطه برادرى را برقرار ساخت به على(علیه السلام) فرمود: «أَنْتَ أَخی فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ.»«تو در دنیا و آخرت برادر من هستى.»در سال دوم هجرت، امیرالمؤمنین(علیه السلام) با فاطمه زهرا(علیها السلام) ازدواج کرد.
در رمضان سال دوم هجرت، دو افتخار بزرگ نصیب على بن ابیطالب(علیه السلام) شد; روز نیمه ماه رمضان سال دوم (یا سوم) خداوند، امام حسن مجتبى(علیه السلام) را به على(علیه السلام)داد و در هفدهم ماه رمضان سال دوم، جنگ بدر پیش آمد که شجاعت و قهرمانى امیرالمؤمنین(علیه السلام) زبانزد خاصّ و عامّ گردید.
شیخ مفید مىگوید: مسلمانان در جنگ بدر هفتاد نفر از کفّار را کشتند که 36 نفر آنها را على(علیه السلام) به تنهایى کشت و در کشتن بقیّه هم دیگران را یارى نمود.
در شوّال سال سوم هجرت، غزوه معروف اُحُد پیش آمد.
نام على(علیه السلام)در این غزوه هم مانند «بدر» پرآوازه است.
در همین غزوه بود که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)در باره على(علیه السلام)فرمود : «إِنِّ عَلِیًّا مِنّى وَ أَنَا مِنْهُ.» «همانا على از من است و من از اویم.»و در همین غزوه بود که منادى در آسمان ندا کرد : «لا سَیْفَ اِلاّ ذُوالْفَقارِ وَ لا فَتى اِلاّ عَلِىٌّ.» «شمشیرى جز ذوالفقار و جوانمردى جز على نیست.»در سال سوم (یا چهارم) هجرت بود که خداوند متعال، امام حسین(علیه السلام) را به امیرالمؤمنین عطا فرمود، پسرى که نُه نفر امام بر حقّ از نسل مبارک وى پدید آمدند.
در شوّال سال پنجم، غزوه خندق (یا احزاب) پیش آمد و على(علیه السلام) در مقابل عمرو بن عبدود به مبارزه ایستاد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:«بَرَزَ الاِْیمانُ کُلُّهُ إِلَى الشِّرْکِ کُلِّهِ.» «تمام ایمان که على است در مقابل تمام شرک که عمرو بن عبدود است به جنگ ایستاد.»و نیز فرمود:«لَمُبارَزَةُ عَلِىٍّ لِعَمْرو أَفْضَلُ مِنْ أَعْمالِ أُمّتى إِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ.» «مبارزه على در مقابل عمرو، برتر از اعمال امّتم تا روز قیامت است.»در سال هفتم هجرت، غزوه «خیبر» روى داد که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «إِنّى دافِعٌ الرّایَةَ غَدًا إِلى رَجُل یُحِبُّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ، کَرّار غَیْرِ فَرّار، لا یَرْجِعُ حَتّى یَفْتَحَ اللّهُ لَهُ.»«فردا این پرچم را به دست کسى مىدهم که خدا و رسولش را دوست مىدارد، و خدا و رسولش هم او را دوست مىدارند، و حمله کننده اى است که گریزنده نیست و برنمىگردد تا خداوند به دست او فتح و پیروزى آوَرَد.»در سال هشتم هجرت، در بیستم ماه رمضان، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مکّه را فتح کرد و آخرین سنگر مستحکم بتپرستى را از میان برداشت
بعد از فتح مکّه غزوه «حنین» و سپس غزوه «طائف» پیش آمد و على(علیه السلام) همراه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بود، در غزوه حنین فقط نُه نفر از جمله امیرالمؤمنین با رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) باقى ماندند و دیگران گریختند.
در سال نهم هجرت، غزوه تبوک پیش آمد، و از 27 غزوه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، فقط در این غزوه على(علیه السلام) همراه آن حضرت نبود، چون پیغمبر او را به جانشینى خود در مدینه گذاشت، و حدیث معروف «منزلت» در همین باره است که پیامبر اکرم به على(علیه السلام)فرمود:«أَما تَرْضى أَنْ تَکُونَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسىإِلاّ أَنَّهُ لانَبِىَّ بَعْدى.»«آیا خشنود نیستى که منزلت تو نسبت به من، همانند منزلت هارون نسبت به موسى باشد، جز آن که پس از من پیامبرى نیست.»و در همین سال بود که على(علیه السلام) دستور یافت تا آیات سوره برائت را از ابوبکر بگیرد و آنها را از طرف پیغمبر بر بتپرستان بخواند.
در سال دهم هجرت، در پنجم ذىالقعده، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)، على(علیه السلام) را به یمن فرستاد تا مردم را به اسلام دعوت کند، و بر اثر دعوت وى بسیارى از مردم به دین مبین اسلام درآمدند.
در همین سال بود که قضیّه «غدیر خم» پیش آمد که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)در آن روز ضمن معرّفى امیرالمؤمنین به عنوان جانشین خود، فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ»«هر که من رهبر اویم، این على رهبر اوست.» این حدیث را 110 نفر صحابى و 84 نفر از تابعین و 360 نفر از دانشمندان سُنّى از قرن دوم تا قرن سیزدهم هجرى روایت کرده اند.
در سال یازدهم هجرى، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) از دنیا رفت، على(علیه السلام) مىگوید:«وَفاضَتْ بَیْنَ نَحْرى وَ صَدْرى نَفْسُکَ.»«جان گرامىات میان سینه و گردنم از تن مفارقت نمود.»در حالى که بنا به وصیّت نبىّ(صلى الله علیه وآله وسلم)، وصىِّ او على(علیه السلام) مشغول غسل و کفن و دفن حضرتش بود، «اصحاب سقیفه» در سقیفه بنى ساعده دست به نوعى کودتا زدند.
توطئه شومى که آثار و عوارض آن تاریخ را سیاه و سرنوشت مردم را تیره و تباه کرد و سنّت سیّئه اى پایه گذارى شد که از آن پس در هر عصر و نسل در ظلمت شب، بوزینگان اموى و عبّاسى یکى پس از دیگرى بر تخت جستند و رهبرى امّت اسلامى را به بازى گرفتند.
به عبارت دیگر آنچه در سقیفه اتفاق افتاد زیربناى خیانتى بزرگ و تاریخى به مسلمانان بود، زیرا به تعبیر فنّى کلمه، با تقدّم «مفضول» بر «افضل»، اصحاب سقیفه با تردستىتمام در این ماجرا پیروز شدند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را با آن همه سوابقِ درخشانِ جهاد و دانش و تقوا، خانه نشین نمودند.
و 25 سال تمام، نه تنها حقِّ مسلّمِ على(علیه السلام)زیرپاى زر و زور و تزویر نهاده شد، بلکه مهمتر آن که حقِّ تمامى آحاد و افراد و ملّتى که باید زمامدارى عادل و آگاه بر آنها حکومت کند پایمال گردید.
سرانجام همین نوع خلافت بود که زمینه سلطه و حاکمیّت بنىامیّه و سپس بنىعبّاس را فراهم ساخت، و همین سنّت سَیِّـئَه تقدّمِ مفضول بر افضل بود که بهانه اى به دست بهانه جویان داد تا «حقیقت» را فداى «مصلحت» نفسانى خویش کنند.
در دوران حکومت پنج ساله امیرالمؤمنین، عواملى دست به دست هم داد و مانع اصلاحات و عدالتى که على(علیه السلام) مىخواست شد.
در این مدّت، وقتِ امیرالمؤمنین بیشتر صرف خنثى کردن توطئه ها و مبارزه با ناکثین; یعنى پیمان شکنانى چون طلحه و زبیر و قاسطین; یعنى ستمگران و زورگویانى چون معاویه و پیروانش و مارقین; یعنى خارج شوندگان از اطاعت على(علیه السلام) چون خوارج نهروان، گردید.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تمام دوران عمر 63 ساله خود، در حدّ اعلاى پاکى و تقوا، درستى، ایمان و اخلاص، روى حساب «لا تَأخُذُهُ فِى اللّهِ لَوْمَةَلائِم» زندگى کرد و جز خدا هدفى نداشت و هر کارى که مىکرد به خاطر خدا بود، و اگر به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)آن همه شیفته بود براى خدا بود.
او غرق ایمان و اخلاص به خداى متعال بود.
او تمام عمرش را با طهارت و تقوا سپرى کرد و طیّب و طاهر و آراسته به تقوا خدا را ملاقات نمود، در خانه خدا به دنیا آمد و در خانه خدا هم از دنیا رفت.
او به راستى دلباخته حقّ بود، همان وقتى که شمشیر بر فرق مبارکش رسید فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ»; «به خداى کعبه رستگار شدم.» شهادت آن حضرت در شب 21 رمضان سال چهلم هجرى اتفاق افتاد.

نکته هاى برجسته از سیره امام على(علیه السلام

)

1 ـ در جریان شوراى شش نفرى که به دستور عمر براى انتخاب خلیفه بعد از او تشکیل شد، عبدالرّحمان بن عوف که خود را از خلافت معذور داشته بود ظاهراً در مقام بى طرفى قرار گرفت و نامزدى خلافت را در امام على و عثمان منحصر دانست و بر آن شد تا در میان آنان یکى را برگزیند.
از على خواست تا با او به کتاب خدا و سنّت رسول الله و روش ابوبکر و عمر بیعت کند.
امّا امام على(علیه السلام) فرمود: «من بر اساس کتاب خدا و سنّت رسول خدا و طریقه و روش خود در این کار مىکوشم.»امّا همین مسأله چون به عثمان پیشنهاد شد، در دم پذیرفت و به آسانى به خلافت رسید!
2 ـ امام على(علیه السلام) پس از قتل عثمان آن گاه که بنا به درخواست اکثریت قاطع مردم مسلمان، ناچار به پذیرش رهبرى بر آنان گردید، در شرایطى حکومت را به دست گرفت که دشوارى ها در تمام زمینه ها آشکار شده بود، ولى امام با همه مشکلات موجود، سیاست انقلابى خود را در سه زمینه: حقوقى، مالى وادارى، آشکار کرد.
الف ـ در عرصه حقوقى:اصلاحات او در زمینه حقوقى، لغو کردن میزان برترى در بخشش و عطا و یکسانى و برابر دانستن همه مسلمان ها در عطایا و حقوق بود و فرمود: «خوار نزد من گرامى است تا حقّ وى را باز ستانم، و نیرومند نزد من ناتوان است تا حقّ دیگرى را از او بگیرم.»
ب ـ در عرصه مالى:امام على(علیه السلام) همه آنچه را که عثمان از زمین ها بخشیده بود و آنچه از اموال که به طبقه اشراف هبه کرده بود، مصادره نموده و آنان را در پخش اموال به سیاست خود آگاه ساخت، و فرمود: «اى مردم! من یکى از شمایم، هر چه من داشته باشم شما نیز دارید و هر وظیفه که بر عهده شما باشد بر عهده من نیز هست.
من شما را به راه پیغمبر مىبرم و هر چه را که او فرمان داده است در دل شما رسوخ مىدهم.
جز این که هر قطعه زمینى که عثمان آن را به دیگران داده و هر مالى که از مال خدا عطا کرده باید به بیت المال باز گردانیده شود.
همانا که هیچ چیز حقّ را از میان نمىبرد، هر چند مالى بیابم که با آن زنى را به همسرى گرفته باشند و کنیزى خریده باشند و حتّى مالى را که در شهرها پراکنده باشند آنها را باز مىگردانم.
در عدل، گشایش است و کسى که حقّ بر او تنگ باشد، ستم بر او تنگتر است.»
ج ـ در عرصه ادارى:امام على(علیه السلام) سیاست ادارى خود را با دو کار عملى کرد:
1 ـ عزل والیان عثمان در شهرها.
2 ـ واگذاشتن زمامدارى به مردانى که اهل دین و پاکى بودند.
به همین جهت فرمان داد تا عثمان بن حنیف، والى بصره گردد و سهل بن حنیف، والى شام، و قیس بن عباده، والى مصر و ابو موسى اشعرى، والى کوفه، و درباره طلحه و زبیر که بر کوفه و بصره ولایت داشتند نیز چنین کرد و آنها را با ملایمت از کار بر کنار ساخت.
امام(علیه السلام) معاویه را عزل نمود و حاضر به حاکمیّت چنان عنصر ناپاکى بر مردم شام نبود.
موضع امام در آن شرایط و اوضاع، هجوم به معاویه و پاکسازى او از نظر سیاسى بود.
او خویشتن را مسئول مىدید که مسقیماً انشعاب و کوشش در تمرّد و سر پیچى غیر قانونى را از بین ببرد و این خلل را معاویه و خطّ بنى امیّه به وجود آورده بودند.
امام(علیه السلام)مىبایست این متمرّدان را پاکسازى کند; زیرا پاکسازى کالبد اسلام از آن پلیدى ها، وظیفه امام بود; هر چند امرى دشوار مىنمود.
به عبارت دیگر علّت عزل معاویه و اعلان جنگ بر ضدّ او، انگیزه مکتبى بود که انگیزه اى بزرگ به شمار مىرفت.
و بدین گونه امام على(علیه السلام)در دو میدان نبرد مىکرد: میدانى بر ضدّ تجزیه سیاسى و میدانى بر ضدّ انحراف داخلى در جامعه اسلامى، انحرافى که در نتیجه سیاست سابق از جبهه گیرى غیر اسلامى شکل گرفته بود.
و از اینجا ارزش کارهاى امام(علیه السلام) در پاکسازى آن اوضاع منحرف و باز ستاندن اموال از خائنان، بى هیچ نرمى و مدارا، آشکار مىگردد.
امام على(علیه السلام) مىفرمود: «همانا که معاویه خطّى از خطهاى اسلام و مکتب بزرگ آن را نشان نمىدهد بلکه جاهلیّت پدرش ابوسفیان را مجسّم مىسازد.
او مىخواهد موجودیّت اسلام را به چیزى دیگر تبدیل سازد و جامعه اسلامى را به مجمعى دیگر تغییر دهد، مىخواهد جامعه اى بسازد که به اسلام و قرآن ایمان نداشته باشند.
او مىخواهد «خلافت» به صورت حکومت قیصر و کسرى در آید.»با همه مشکلاتى براى که امام(علیه السلام) پیش آمد آن حضرت از مسیر خویش عقب نشینى نکرد، بلکه در خطّ خویش باقى ماند و کار ضربه زدن به تجزیه طلبان را تا پایان زندگانى شریف خود ادامه داد و تا آن دم که در مسجد کوفه به خون خویش در غلطید، براى از بین بردن تجزیه، با سپاهى آماده حرکت به سوى شام بود تا سپاهى را که از باقى سپاهیان اسلام جدا شده بود و به رهبرى معاویه اداره مىشد از بین ببرد.
بنابراین امام(علیه السلام) در چشم مسلمانان آگاه تنها کسى بود که مىتوانست پس از عمیق شدن انحراف و ریشه دوانیدن آن در پیکره اسلام، دست به کار شود و با هر عامل جور و تبعیض و انحصار طلبى بجنگد.
از میان سخنان سازنده امام(علیه السلام)، چهل حدیث را که هر کدام درسى از معارف پربار آن «انسان کامل» است برگزیدم، باشد که در پرتو اشعّه تابناک آن خورشید هدایت و ولایت، فضاى تاریک جهل و ضلالت را بشکافیم و به رشد و تعالى کاملِ انسانى خویش نائل آییم.
* * *

چهل حدیث

قالَ أَمیرُالمُؤْمِنینَ عَلِىُّ بْنُ أَبیطالب(علیه السلام

) :

1- خیر پنهانى و کتمان گرفتارى
مِنْ کُنُوزِ الْجَنَّةِ الْبِرُّ وَ إِخْفاءُ الْعَمَلِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الرَّزایا وَ کِتْمانُ الْمَصائِبِ.
از گنجهاى بهشت; نیکى کردن و پنهان نمودن کار[نیک] و صبر بر مصیبتها و نهان کردن گرفتاریها (یعنى عدم شکایت از آنها) است.
2- ویژگى هاى زاهد
أَلزّاهِدُ فِى الدُّنْیا مَنْ لَمْ یَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ، وَ لَمْ یَشْغَلِ الْحَلالُ شُکْرَهُ.
زاهد در دنیا کسى است که حرام بر صبرش غلبه نکند، و حلال از شکرش باز ندارد.
3- تعادل در جذب و طرد افراد
«أَحْبِبْ حَبیبَکَ هَوْنًا ما عَسى أَنْ یَعْصِیَکَ یَوْمًا ما. وَ أَبْغِضْ بَغیضَکَ هَوْنًا ما عَسى أَنْ یَکُونَ حَبیبَکَ یَوْمًا ما.»
با دوستت آرام بیا، بسا که روزى دشمنت شود، و با دشمنت آرام بیا، بسا که روزى دوستت شود.
4- بهاى هر کس
قیمَةُ کُلِّ امْرِء ما یُحْسِنُ.
ارزش هر کسى آن چیزى است که نیکو انجام دهد.
5- فقیه کامل
«اَلا أُخْبِرُکُمْ بِالْفَقیهِ حَقَّ الْفَقیهِ؟ مَنْ لَمْ یُرَخِّصِ النّاسَ فى مَعاصِى اللّهِ وَ لَمْ یُقَنِّطْهُمْ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللّهِ وَ لَمْ یَدَعِ القُرآنَ رَغْبَةً عَنْهُ إِلى ما سِواهُ، وَ لا خَیْرَ فى عِبادَة لَیْسَ فیها تَفَقُّهٌ. وَ لاخَیْرَ فى عِلْم لَیْسَ فیهِ تَفَکُّرٌ. وَ لا خَیْرَ فى قِراءَة لَیْسَ فیها تَدَبُّرٌ.»
آیا شما را از فقیه کامل، خبر ندهم؟ آن که به مردم اجازه نـافرمانى خـدا را ندهـد، و آنهـا را از رحمت خدا نومید نسازد، و از مکر خدایشان آسوده نکند، و از قرآن رو به چیز دیگر نکنـد، و خیـرى در عبـادت بدون تفقّه نیست، و خیـرى در علم بدون تفکّر نیست، و خیرى در قرآن خواندن بدون تدبّر نیست.
6- خطرات آرزوى طولانى و هواى نفس
«إِنَّما أَخْشى عَلَیْکُمْ إِثْنَیْنِ: طُولَ الاَْمَلِ وَ اتِّباعَ الْهَوى، أَمّا طُولُ الاَْمَلِ فَیُنْسِى الاْخِرَةَ وَ أَمّا إِتِّباعُ الْهَوى فَإِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ.»
همانا بر شما از دو چیز مىترسم: درازى آرزو و پیروى هواى نفس. امّا درازى آرزو سبب فراموشى آخرت شود، و امّا پیروى از هواى نفس، آدمى را از حقّ باز دارد.
7-مرز دوستى
«لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدیقِکَ صَدیقًا فَتَعْدى صَدیقَکَ.»
با دشمنِ دوستت دوست مشو که [با این کار] با دوستت دشمنى مىکنى.
8-اقسام صبر
«أَلصَّبْرُ ثَلاثَةٌ: أَلصَّبْرُ عَلَى الْمُصیبَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَىالطّاعَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَعْصِیَةِ.»
صبر بر سه گونه است: صبر بر مصیبت، و صبر بر اطاعت، و صبر بر [ترک] معصیت.
9- تنگدستى مقدَّر
مَنْ ضُیِّقَ عَلَیْهِ فى ذاتِ یَدِهِ، فَلَمْ یَظُنَّ أَنَّ ذلِکَ حُسْنُ نَظَر مِنَ اللّهِ لَهُ فَقَدْ ضَیَّعَ مَأْمُولاً.
وَ مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فى ذاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَظُنَّ أَنَّ ذلِکَ اسْتِدْراجٌ مِنَ اللّهِ فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفًا.
هر که تنگدست شد و نپنداشت که این از لطف خدا به اوست، یک آرزو را ضایع کرده و هر که وسعت در مال یافت و نپنداشت که این یک غافلگیرى از سوى خداست، در جاى ترسناکى آسوده مانده است.
10- عزّت، نه ذلّت
اَلْمَنِیَّةُ وَ لاَ الدَّنِیَّةُ وَ التَّجَلُّدُ وَ لاَ التَّبَلُّدُ وَ الدَّهْرُ یَوْمانِ: فَیَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْکَ فَإِذا کانَ لَکَ فَلا تَبْطَرْ،وَ إِذا کانَ عَلَیْکَ فَلا تَحْزَنْ فَبِکِلَیْهِما سَتُخْتَبَرُ.
مردن نه خوار شدن! و بى باکى نه خود باختن! روزگار دو روز است، روزى به نفع تو، و روزى به ضرر تو! چون به سودت شد شادى مکن، و چون به زیانت گردید غم مخور، که به هر دوى آن آزمایش شوى.
11- طلب خیر
ما حارَ مَنِ اسْتَخارَ، وَ لا نَدِمَ مَنِ اسْتَشارَ.
هر که خیر جوید سرگردان نشود، و کسى که مشورت نماید پشیمان نگردد.
12- وطن دوستى
عُمِّرَتِ الْبِلادُ بِحُبِّ الأَوْطانِ.
شهرها به حبّ و دوستى وطن آباداند.
13- سه شعبه علوم لازم
أَلْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: أَلْفِقْهُ لِلاَْدْیانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ،وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ.
دانش سه قسم است: فقه براى دین، و پزشکى براى تن، و نحو براى زبان.
14- سخن عالمانه
تَکَلَّمُوا فِى الْعِلْمِ تَبَیَّنَ أَقْدارُکُمْ.
عالمانه سخن گویید تا قدر شما روشن گردد.
15- منع تلقین منفى
لا تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِفَقْر وَ لا طُولِ عُمْر.
فقر و تنگدستى و طول عمر را به خود تلقین نکن.
16- حرمت مؤمن
سِبابُ الْمُؤْمِنِ فِسْقٌ وَ قِتالُهُ کُفْرٌ وَ حُرْمَةُ مالِهِ کَحُرْمَةِ دَمِهِ.
دشنام دادن به مؤمن فسق است، و جنگیدن با او کفر، و احترام مالش چون احترام خونش است.
17- فقر جانکاه
أَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْکْبَرُ، وَ قِلَّةُ الْعِیالِ أَحَدُ الْیَسارَیْنِ وَ هُوَ نِصْفُ الْعَیْشِ.
فقر و ندارى بزرگترین مرگ است! و عائله کم یکى از دو توانگرى است، که آن نیمى از خوشى است.
18- دو پدیده خطرناک
أَهْلَکَ النّاسَ إِثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.
دو چیز مردم را هلاک کرده: ترس از ندارى و فخرطلبى.
19- سه ظالم
أَلْعامِلُ بِالظُّلْمِ وَ المُعینُ عَلَیْهِ وَ الرّاضِىُ بِهِ شُرَکاءُ ثَلاثَةٌ.
شخص ستمکار و کمک کننده بر ظلم و آن که راضى به ظلم است، هر سه با هم شریکاند.
20- صبر جمیل
أَلصَّبْرُ صَبْرانِ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصیبَةِ حَسَنٌ جَمیلٌ، وَ أَحْسَنُ مِنْ ذلِکَ الصَّبْرُ عِنْدَ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْکَ.
صبر بر دو قسم است: صبر بر مصیبت که نیکو و زیباست، و بهتر از آن صبر بر چیزى است که خداوند آن را حرام گردانیده است.
21- اداى امانت
أَدُّوا الاَْمانَةَ وَ لَوْ إِلى قاتِلِ وُلْدِ الاَْنْبیاءِ.
امانت را بپردازید گرچه به کشنده فرزندان پیغمبران باشد.
22- پرهیز از شهرت طلبى
قالَ(علیه السلام) لِکُمَیْلِ بْنِ زِیاد:رُوَیْدَکَ لاتَشْهَرْ، وَ أَخْفِ شَخْصَکَ لا تُذْکَرْ، تَعَلَّمْ تَعْلَمْ وَ اصْمُتْ تَسْلَمْ، لا عَلَیْکَ إِذا عَرَّفَکَ دینَهُ، لا تَعْرِفُ النّاسَ وَ لا یَعْرِفُونَکَ.
آرام باش، خود را شهره مساز، خود را نهان دار که شناخته نشوى، یاد گیر تا بدانى، خموش باش تا سالم بمانى.
بر تو هیچ باکى نیست، آن گاه که خدا دینش را به تو فهمانید، که نه تو مردم را بشناسى و نه مردم تو را بشناسند (یعنى، گمنام زندگى کنى).
23- عذاب شش گروه
إِنَّ اللّهَ یُعَذِّبُ سِتَّةً بِسِتَّة : أَلْعَرَبَ بِالْعَصَبیَّةِ وَ الدَّهاقینَ بِالْکِبْرِ وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ وَ التُّجّارَ بِالْخِیانَةِ وَ أَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ.
خداوند شش کس را به شش خصلت عذاب کند:عرب را به تعصّب، و خان هاى ده را به تکبّر، و فرمانروایان را به جور، و فقیهان را به حسد، و تجّار را به خیانت، و روستایى را به جهالت.
24- ارکان ایمان
أَلاِْیمانُ عَلى أَرْبَعَةِ أَرْکان: أَلتَّوَکُّلِ عَلَى اللّهِ، وَ التَّفْویضِ إِلَى اللّهِ وَ التَّسْلیمِ لاَِمْرِللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ.
ایمان چهارپایه دارد: توکّل بر خدا، واگذاردن کار به خدا، تسلیم به امر خدا و رضا به قضاى الهى.
25- تربیت اخلاقى
«ذَلِّلُوا أَخْلاقَکُمْ بِالَْمحاسِنِ، وَ قَوِّدُوها إِلَى الْمَکارِمِ. وَ عَوِّدُوا أَنْفُسَکُمُ الْحِلْمَ.»
اخلاق خود را رامِ خوبى ها کنید و به بزرگوارى هایشان بکشانید و خود را به بردبارى عادت دهید.
26- آسانگیرى بر مردم و دورى از کارهاى پست
«لاتُداقُّوا النّاسَ وَزْنًا بِوَزْن، وَ عَظِّمُوا أَقْدارَکُمْ بِالتَّغافُلِ عَنِ الدَّنِىِّ مِنَ الاُْمُورِ.»
نسبت به مردم، زیاد خرده گیرى نکنید، و قدر خود را با کناره گیرى از کارهاى پست بالا برید.
27- نگهبانان انسان
«کَفى بِالْمَرْءِ حِرْزًا، إِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ النّاسِ إِلاّ وَ مَعَهُ حَفَظَةٌ مِنَ اللّهِ یَحْفَظُونَهُ أَنْ لا یَتَرَدّى فى بِئْر وَ لا یَقَعَ عَلَیْهِ حائِطٌ وَ لا یُصیبَهُ سَبُعٌ، فَإِذا جاءَ أَجَلُهُ خَلُّوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَجَلِهِ.»
آدمى را همین دژ بس که کسى از مردم نیست، مگر آن که با او از طرف خدا نگهبان هاست که او را نگه مىدارند که به چاه نیفتد، و دیوار بر سرش نریزد، و درنده اى آسیبش نرساند، و چون مرگ او رسد او را در برابر اجلش رها سازند.
28- روزگار تباهىها
«یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا یُعْرَفُ فیهِ إلاَّ الْماحِلُ وَ لا یُظَرَّفُ فیهِ إِلاَّ الْفاجِرُ وَ لا یُؤْتَمَنُ فیهِ إِلاَّ الْخائِنُ وَ لا یُخَوَّنُ إِلاَّ المُؤتَمَنُ، یَتَّخِذُونَ اْلَفْئَ مَغْنًَما وَ الصَّدَقَةَ مَغْرَمًا وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنًّا، وَ الْعِبادَةَ استِطالَةً عَلَى النّاسِ وَ تَعَدِّیًا و ذلِکَ یَکُونُ عِنْدَ سُلطانِ النِّساءِ، وَ مُشاوَرَةِ الاِْماءِ، وَ إِمارَةِ الصِّبیانِ.»
زمانى بر مردم خواهد آمد که در آن ارج نیابد، مگر فرد بىعرضه و بىحاصل، و خوش طبع و زیرک دانسته نشود، مگر فاجر، و امین و مورد اعتماد قرار نگیرد، مگر خائن و به خیانت نسبت داده نشود، مگر فرد درستکار و امین! در چنین روزگارى، بیتالمال را بهره شخصى خود گیرند، و صدقه را زیان به حساب آورند، وصله رحم را با منّت به جاى آرند، و عبادت را وسیله بزرگى فروختن و تجاوز نمودن بر مردم قرار دهند و این وقتى است که زنان، حاکم و کنیزان، مشاور و کودکان، فرمانروا باشند!
29- زیرکى به هنگام فتنه
«کُنْ فِى الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ; لا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ، وَ لا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ.»
هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش که نه پشتى دارد تا سوارش شوند و نه پستانى تا شیرش دوشند.
30- اقبال و ادبار دنیا
«إذا أَقْبَلَتِ الدُّنیا عَلى أَحَد أَعارَتْهُ مَحاسِنَ غَیْرِهِ، وَ إِذا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحاسِنَ نَفْسِهِ.»
چون دنیا به کسى روى آرد، نیکویى هاى دیگران را بدو به عاریت سپارد، و چون بدو پشت نماید، خوبى هایش را برباید.
31- ناتوان ترین مردم
«أَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسابِ الاِْخْوانِ، وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.»
ناتوانترین مردم کسى است که توانِ به دست آوردن دوستان را ندارد، و ناتوانتر از او کسى است که دوستى به دست آرد و او را از دست بدهد.
32- فریاد رسى و فرح بخشىِ گرفتار
«مِنْ کَفّاراتِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ إِغاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ.»
از کفّاره گناهان بزرگ، فریاد خواه را به فریاد رسیدن، و غمگین را آسایش بخشیدن است.
33- نشانه کمال عقل
«إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلامُ.»
چون خرد کمال گیرد، گفتار نقصان پذیرد.
34- رابطه با خدا
«مَنْ أَصْلَحَ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللّهِ أَصْلَحَ اللّهُ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیاهُ. وَ مَنْ کانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ کانَ عَلَیْهِ مِنَ اللّهِ حافِظٌ.»
آن که میان خود و خدا را اصلاح کند، خدا میان او و مردم را اصلاح مىکند و آن که کار آخرتِ خود را درست کند، خدا کار دنیاى او را سامان دهد. و آن که او را از خود بر خویشتن واعظى است، خدا را بر او حافظى است.
35- افراط و تفریط
«هَلَکَ فِىَّ رَجُلانِ مُحِبٌّ غال وَ مُبْغِضٌ قال.»
دو تن به خاطر من هلاک شدند: دوستى که اندازه نگاه نداشت و دشمنى که بغض ـ مرا ـ در دل کاشت.
36- روایت و درایت
«إِعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعایَة لاعَقْلَ رِوایَة، فَإِنَّ رُواةَ الْعِلْمِ کَثیرٌ، وَ رُعاتُهُ قَلیلٌ.»
هر گاه حدیثى را شنیدید آن را با دقّت عقلى فهم و رعایت کنید، نه بشنوید و روایت کنید! که راویان علم بسیارند و رعایت کنندگانِ آن اندک در شمار.
37- پاداش تارک گناه
«مَا الُْمجاهِدُ الشَّهیدُ فى سَبیلِ اللّهِ بِأَعْظَمَ أَجْرًا مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَکادَ الْعَفیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکًا مِنَ الْمَلائِکَةِ.»
مُزد جهادگرِ کشته در راه خدا بیشتر نیست از مرد پارسا که ـ معصیت کردن ـ تواند ـ لیکن ـ پارسا ماند و چنان است که گویى پارسا فرشته اى است از فرشته ها.
38- پایان ناگوار گناه
«أُذْکُرُوا انقِطاعَ اللَّذّاتِ وَ بَقاءَ التَّبِعاتِ.»
به یاد آرید که لذّتها تمام شدنى است و پایان ناگوار آن بر جاى ماندنى.
39- صفت دنیا
«فى صِفَةِ الدُّنْیا: تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ.»
در صفت دنیا فرموده است:مىفریبد و زیان مىرساند و مىگذرد.
40- دینداران آخر الزّمان
«یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا یَبْقى فیهِ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاّ رَسْمُهُ وَ مِنَ الاِْسْلامِ إِلاَّ اسْمُهُ. مَساجِدُهُمْ یَوْمَئِذ عامِرَةٌ مِنَ الْبِناءِ خَرابٌ مِنَ الْهُدى. سُکّانُها وَ عُمّارُها شَرُّ أَهْلِ الاَْرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَأْوِى الْخَطیئَةُ یَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْها فیها.
وَ یَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ إِلَیْها.
یَقُولُ اللّهُ تَعالى «فَبى حَلَفْتُ لاََبْعَثَنَّ عَلى أُولئِکَ فِتْنَةً أَتْرُکَ الْحَلیمَ فیها حَیْرانَ» وَ قَدْ فَعَلَ. وَ نَحْنُ نَسْتَقیلُ اللّهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ.»
مردم را روزگارى رسد که در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن، در آن روزگار ساختمان مسجدهاى آنان نو و تازه ساز است و از رستگارى ویران. ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمین اند، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد.
آن که از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند، و آن که از آن پس افتد به سویش برانند.
خداى تعالى فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه اى بگمارم که بردبار در آن سرگردان مانَد» و چنین کرده است، و ما از خدا مىخواهیم از لغزش غفلت درگذرد.




mustafa miri ::: جمعه 86/1/24::: ساعت 1:47 عصر

<      1   2   3   4   5   >>   >
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 18


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :5270
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<